رمان همسر اجباری پارت صدوپنجم
#رمان_همسر_اجباری #پارت_صدوپنجم
دستی روی دستم حس کردم ک محکم دستمو گرفته بود این آریا بود که دستم محکم گرفته بودهمون دستشو دور
شونه هام حلقه کردو منو ب خودش نزدیک کرد.سرمو روی بازوی شونه آریا گذاشتم و آریا تو گوشم گفت
آروم باش عزیزم آروم باش من باهاتم ببین اون یکی دستش ک بی کار بود رو روی صورتم گذاشت .آروم چشماتو
ببند ب هیچی فکر نکن .
دستگاه بازم باال رفتو شروع کردم ب لرزیدن وجیغ زدن .
آروم باش عزیز دلم .آروم من نمیزارم اتفاقی واست بیوفته دستشو رو صورتم جابجا کردو دست از چشمام گرفت و
سرشو بیشتر بهم نزدیک کرد
آروم باش عزیزم ترس نداره عشقم جون آریا اینطوری نترس.دوباره رفتیم باال و دور آخر بازم اون باال باید عین فر
فره میچرخیدیم خدا لعنتت نکنه احسان.رفت باال.و شروع کردم ب لرزیدن و جیغ زدن.
آریا حصار دستاشو محکم تر کردو
-عزیز دلم آروم باش. خانمم االن دیگه تموم میشه من باهاتم.
حرفای آریا عین آب روی آتیش بود.این آریا بود که این حرفارو ب من میزد اشک از چشم جاری شد اما اینبار سد
اشکام دستای آریا بود که روی چشامو گرفته بود دستگاه کم کم پایین رفتو خاموش شد انقد بیحال بودم ک سرم
گیج میرفت دارم آریا سریع از سرجاش بلند شد منم کمر بندمو باز کردم و خواستم پاشم که سرم گیج رفتو آریا
دست از کمرم گرفت عزیزم خوبی؟نگاهش کردم خوستم بگم خوبم که گفت آنا چرا عین گچ شدی حالت خوبه؟
آره بابا خوبم فقط سرم گیج میره.
منو ب خودش چسبوند و گفت بیا بریم بشینیم فشارت افتاده. باهم از دستگاه دور شدیم و رفتیم رو چمنا نشستیم
آریا ب احسان گفت فشارم افتاده وبره واسم آب میوه شیرین بیاره و احسانم رفت ماهم رفتیم یه گوشه رو چمنا
نشستیم .
حالم اصال خوب نبود دنیا دور سرم میچرخید. آریا ک دید واقعا حالم خوب نیست چند بار با دست ضربه زد روپاش
و گفت بیا سر بزار اینجا.
یکم معذب بودم که گفتمآخه...
آخه نداره آنا اینجا خلوته منم هستم نگران نباش.
دراز کشیدم و سر گذاشت رو پای آریا. هنوز هم معذب بودم ک اینطوری دراز کشیدم .احساس کردم آریا تکونی
خورد و بعد از چند لحظه با یه چیزی رومو پوشوند خیالم راحت شد.ک دیگه زیاد تودید نیستم
بیاخانمی اینم از این حاال راحت باش.
ممنون آری
خدایا هیچ میدونی من دیوونه آریام هیچ میدونی ک اینجا ولمو آروم میکنه و تو ازم دریغش میکنی یه نفس عمیق
کشیدمو دستم گذاشتم رو زانوی پام آریا . چشامو بستم.
بیدار بودم وصدای نفسای آریا رو میشنیدم. دستشو کشید رو سرم .
Comments please
دستی روی دستم حس کردم ک محکم دستمو گرفته بود این آریا بود که دستم محکم گرفته بودهمون دستشو دور
شونه هام حلقه کردو منو ب خودش نزدیک کرد.سرمو روی بازوی شونه آریا گذاشتم و آریا تو گوشم گفت
آروم باش عزیزم آروم باش من باهاتم ببین اون یکی دستش ک بی کار بود رو روی صورتم گذاشت .آروم چشماتو
ببند ب هیچی فکر نکن .
دستگاه بازم باال رفتو شروع کردم ب لرزیدن وجیغ زدن .
آروم باش عزیز دلم .آروم من نمیزارم اتفاقی واست بیوفته دستشو رو صورتم جابجا کردو دست از چشمام گرفت و
سرشو بیشتر بهم نزدیک کرد
آروم باش عزیزم ترس نداره عشقم جون آریا اینطوری نترس.دوباره رفتیم باال و دور آخر بازم اون باال باید عین فر
فره میچرخیدیم خدا لعنتت نکنه احسان.رفت باال.و شروع کردم ب لرزیدن و جیغ زدن.
آریا حصار دستاشو محکم تر کردو
-عزیز دلم آروم باش. خانمم االن دیگه تموم میشه من باهاتم.
حرفای آریا عین آب روی آتیش بود.این آریا بود که این حرفارو ب من میزد اشک از چشم جاری شد اما اینبار سد
اشکام دستای آریا بود که روی چشامو گرفته بود دستگاه کم کم پایین رفتو خاموش شد انقد بیحال بودم ک سرم
گیج میرفت دارم آریا سریع از سرجاش بلند شد منم کمر بندمو باز کردم و خواستم پاشم که سرم گیج رفتو آریا
دست از کمرم گرفت عزیزم خوبی؟نگاهش کردم خوستم بگم خوبم که گفت آنا چرا عین گچ شدی حالت خوبه؟
آره بابا خوبم فقط سرم گیج میره.
منو ب خودش چسبوند و گفت بیا بریم بشینیم فشارت افتاده. باهم از دستگاه دور شدیم و رفتیم رو چمنا نشستیم
آریا ب احسان گفت فشارم افتاده وبره واسم آب میوه شیرین بیاره و احسانم رفت ماهم رفتیم یه گوشه رو چمنا
نشستیم .
حالم اصال خوب نبود دنیا دور سرم میچرخید. آریا ک دید واقعا حالم خوب نیست چند بار با دست ضربه زد روپاش
و گفت بیا سر بزار اینجا.
یکم معذب بودم که گفتمآخه...
آخه نداره آنا اینجا خلوته منم هستم نگران نباش.
دراز کشیدم و سر گذاشت رو پای آریا. هنوز هم معذب بودم ک اینطوری دراز کشیدم .احساس کردم آریا تکونی
خورد و بعد از چند لحظه با یه چیزی رومو پوشوند خیالم راحت شد.ک دیگه زیاد تودید نیستم
بیاخانمی اینم از این حاال راحت باش.
ممنون آری
خدایا هیچ میدونی من دیوونه آریام هیچ میدونی ک اینجا ولمو آروم میکنه و تو ازم دریغش میکنی یه نفس عمیق
کشیدمو دستم گذاشتم رو زانوی پام آریا . چشامو بستم.
بیدار بودم وصدای نفسای آریا رو میشنیدم. دستشو کشید رو سرم .
Comments please
۱۴.۱k
۱۰ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.