𝔠𝔯𝔦𝔪𝔰𝔬𝔫 𝔭𝔢𝔞𝔨 𝔩𝔞𝔯𝔱⁶
𝔠𝔯𝔦𝔪𝔰𝔬𝔫 𝔭𝔢𝔞𝔨 𝔩𝔞𝔯𝔱⁶
از زبان ا/ت
➕: وای خیلی ترسیدم
➖: من اگه جای تو بودم بایدم می ترسیدم
دستگیره درو چرخوند و رفت
آخیش از شرش خلاص شدم بره که دیگه برنگرده غول خیابونی اومده میگه من دراکولامو باید زنم شی
بدبختیام کم بود خدا جون اینم بهش اضافه کردی
خودمو پرت کردم رو تخت و نفس کلافه ای کشیدم
فکر کرده کیه که بهم میگه نبینم بیدار باشی وگرنه عواقب بدی در انتظارته و شب عروسی بخوره تو سرت (یکی دهن ا/ت رو ببنده هرچی از دهنش در میاد به کوکی میگه)
شب عروسی پدرتو در میارم حالا ببین... (پدر خودت در اومده اون باید اینو بت بگه نه تو) چیه گاز میگیری چون دراکولایی منم بلدم گاز بگیرم
پنجولم میکشم حالا ببین
از روی غد و حرف گوش نکن بودنم از رو تخت بلند شدم و رفتم سمت در تا اومد دستگیره درو بچرخونم دیدم قفله
➕: درو رو من قفل میکنی ها؟ اگه دیگه بهت خون دادم از گرسنگی بمیر
ناشناس: اگه من جای تو بودم این حرفو نمیزدم
این صدای یه دختر ۲۰ ساله بود که از انتهای گلوش میلرزید
➕: تو کی هستی؟
ناشناس: برده ی این قلعه ی خونین
➕: میتونی کمکم کنی؟
ناشناس: کلیدا پیش اربابه هیچ کاری از دست من نمیاد که برات انجام بدم تازه هم اگه میشد نمی تونستم کمکت کنم چون اون وقت ارباب اول منو میکشه بعد تورو
➕: خیله خب ترسو من خودم دست به کار میشم
ناشناس: میخوای درو بشکنی؟ باید بگم امکان اینکه تو بتونی درو بشکنی زیر صفره
➕: نه خنگول
(برگشتم سمت پنجره و نیشخندی رو لبام نشست) می خوام از پنجره پرواز کنم تو آسمونا
ناشناس: خودتو الکی به کشتن نده دختر جون هیچکس تا حالا نتونسته از دست یه دراکولا فرار کنه
➕: اون فقط یه مرد قد بلنده که نیش داره همین
ناشناس: اما قراره به زودی ملکه ی همون مرد بشی
➕: من ملکه ی هیچکس نیستم (اینو گفتمو رفتم سمت کمد ها و چندتا لباس و پارچه رو به هم گره زدم و یه تناب بلند درست کردم و به تخت بستمش
ناشناس: داری چیکار میکنی دختر این کارو نکن عواقب بدی برات داره به ارزش جونت نمی ارزه
➕: اما ارزش اینو داره که سعی درحال فرار بمیرم تا اینکه شب عروسیمو تو یه تابوت تنگ و تاریک تا ابد بپوسم و خاک بخورم
اینو گفتمو سمت بالکن اتاق رفتم و پارچه های گره خورده به همو انداختم پایین
فکر کنم حدود ۱۰۰۰ متری اومدم بالا باد سردی میخورد تو صورتم
شاید اینم یه جور خودکشی باشه ولی بهتر از اینکه زن کسی باشم
مامان بابامو دیدم تا هفت پشتم بسه
از پارچه های به هم گره خورده به سختی و با لرز تو تمام ستون فقراتم پایین می اومدم که...
از زبان ا/ت
➕: وای خیلی ترسیدم
➖: من اگه جای تو بودم بایدم می ترسیدم
دستگیره درو چرخوند و رفت
آخیش از شرش خلاص شدم بره که دیگه برنگرده غول خیابونی اومده میگه من دراکولامو باید زنم شی
بدبختیام کم بود خدا جون اینم بهش اضافه کردی
خودمو پرت کردم رو تخت و نفس کلافه ای کشیدم
فکر کرده کیه که بهم میگه نبینم بیدار باشی وگرنه عواقب بدی در انتظارته و شب عروسی بخوره تو سرت (یکی دهن ا/ت رو ببنده هرچی از دهنش در میاد به کوکی میگه)
شب عروسی پدرتو در میارم حالا ببین... (پدر خودت در اومده اون باید اینو بت بگه نه تو) چیه گاز میگیری چون دراکولایی منم بلدم گاز بگیرم
پنجولم میکشم حالا ببین
از روی غد و حرف گوش نکن بودنم از رو تخت بلند شدم و رفتم سمت در تا اومد دستگیره درو بچرخونم دیدم قفله
➕: درو رو من قفل میکنی ها؟ اگه دیگه بهت خون دادم از گرسنگی بمیر
ناشناس: اگه من جای تو بودم این حرفو نمیزدم
این صدای یه دختر ۲۰ ساله بود که از انتهای گلوش میلرزید
➕: تو کی هستی؟
ناشناس: برده ی این قلعه ی خونین
➕: میتونی کمکم کنی؟
ناشناس: کلیدا پیش اربابه هیچ کاری از دست من نمیاد که برات انجام بدم تازه هم اگه میشد نمی تونستم کمکت کنم چون اون وقت ارباب اول منو میکشه بعد تورو
➕: خیله خب ترسو من خودم دست به کار میشم
ناشناس: میخوای درو بشکنی؟ باید بگم امکان اینکه تو بتونی درو بشکنی زیر صفره
➕: نه خنگول
(برگشتم سمت پنجره و نیشخندی رو لبام نشست) می خوام از پنجره پرواز کنم تو آسمونا
ناشناس: خودتو الکی به کشتن نده دختر جون هیچکس تا حالا نتونسته از دست یه دراکولا فرار کنه
➕: اون فقط یه مرد قد بلنده که نیش داره همین
ناشناس: اما قراره به زودی ملکه ی همون مرد بشی
➕: من ملکه ی هیچکس نیستم (اینو گفتمو رفتم سمت کمد ها و چندتا لباس و پارچه رو به هم گره زدم و یه تناب بلند درست کردم و به تخت بستمش
ناشناس: داری چیکار میکنی دختر این کارو نکن عواقب بدی برات داره به ارزش جونت نمی ارزه
➕: اما ارزش اینو داره که سعی درحال فرار بمیرم تا اینکه شب عروسیمو تو یه تابوت تنگ و تاریک تا ابد بپوسم و خاک بخورم
اینو گفتمو سمت بالکن اتاق رفتم و پارچه های گره خورده به همو انداختم پایین
فکر کنم حدود ۱۰۰۰ متری اومدم بالا باد سردی میخورد تو صورتم
شاید اینم یه جور خودکشی باشه ولی بهتر از اینکه زن کسی باشم
مامان بابامو دیدم تا هفت پشتم بسه
از پارچه های به هم گره خورده به سختی و با لرز تو تمام ستون فقراتم پایین می اومدم که...
۵۷.۱k
۰۶ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.