𝔠𝔯𝔦𝔪𝔰𝔬𝔫 𝔭𝔢𝔞𝔨 𝔭𝔞𝔯𝔢⁵
𝔠𝔯𝔦𝔪𝔰𝔬𝔫 𝔭𝔢𝔞𝔨 𝔭𝔞𝔯𝔢⁵
از زبان ا/ت
➕: مگه تو کنت دراکولا نیستی؟
➖: من...
من پادشاه صد و هجدهمین خوناشاما هستم و ۲۶ سالمه
➕: پس خیلی پیری
➖: چی؟
➕: ۱۰ سال باهم اختلاف سن داریم خب پس... من فکر میکنم که تو یه بچه گیر آوردی پس بهتره بزاری برم
➖: حدس میزدم کمتر از ۱۸ سال داشته باشی... (نیشخندی حیله گرانه روی لبای سرخش نشست)
➕: صبر کن ببینم... من الان باید مرده باشم چرا هنوز زندم؟ بعد از اینکه نیشاتو تو گلوم فرو کردی باید می مردم
➖: مرده بودی... (چی؟ چطوری آخه)
اما بجای اینکه همه ی خونتو بخورم ترجیح دادم زنده بمونی
➕: چرا؟
نیشخندش پر رنگ تر شد و از رو کف اتاق به چشمام و هر دفعه پایین تر خیره میشد لبام گردنم و... (کلا همه چیو دید زدن)
➖: جونتو ازت نگرفتم چون ازت میخوام تلافی کنی
➕: حاضرم بمیرم اما برده ی تو نباشم
➖: من ازت نخواستم برده ی قلعه ی دراکولا ها باشی
➕: من هیچ کاری برات انجام نمیدم
➖: من ازت خواهش نکردم...
باید این کارو انجام بدی اگه میخوای بری
➕: اوف... (می دونستم چاره ی دیگه ای ندارم ولی نمیخواستم مطیعش باشم و یه جا ساکت بشینم) چقدر طول میکشه؟
➖: بستگی داره...
هفته ها... ماه ها یا شایدم... سالیان سال طول بکشه
➕: من باید چیکار کنم؟
➖: چیز زیادی ازت نمیخوام...
سادس... ازت میخوام همسر دراکولا ها باشی... ملکه ی قلعه ی من
➕: چ... چی؟ من... قبول نمیکنم
➖: مجبوری
یا ملکه ی من میشی یا هرگز از اینجا بیرون نمیری حتی از این اتاق
اینجا اتاق منه... پس نگران نباش هیچکس بجز من اجازه ی ورود به این اتاقو نداره
➕: چرا من؟
چرا میخوای من ملکت باشم؟
➖: برای یه مدت کوتاه میخوام وانمود کنی معشوق منی تا وقتی که همه چی آروم بشه...
باید نقش ملکم رو بازی کنی
تو همین حین یدفه صدای یه نفر از پشت در اومد
ناشناس: کنت دراکولا؟ منو ببخشید سرورم اما یه مشکلی هست که باید همین الان بهش رسیدگی کنید
نفس عمیقی کشید و گفت: خلوتمو بهم زدی بخاطر این کار تاوان بدی رو پس خواهی داد
ناشناس: لطفاً منو عف کنید کنت ولی اگه مهم نبود مزاحمتون نمیشدم
صدای پاهای مرد ناشناس از پشت در میاومد که از در فاصله گرفته بود و رفت
➖: وقتی برمیگردم... میخوام رو تخت خواب ببینمت وگرنه در غیر این صورت مجبور میشم کاری کنم که شب عروسی برات تدارک میدم
وقتی برگشت که بره از رو تخت بلند شدم و با صدای بلندی گفتم: من بچه یا بردت نیستم که بهم دستور میدی چیکار کنم چیکار نکنم
برگشت و تو حالت نیم رخم قرار گرفت
پوزخند روی لبش اونو تو حالت نیم رخ جذاب تر نشون میداد که نیمش با نور مهتابی که از پنجره ی باز اتاق می اومد روشن و مثل الماس درخشان بود
➖: تو رسم ما دراکولا ها یه مراسم خاصی برای شب عروسی وجود داره... اون شب تاوان زبون درازیاتو میدی...
از زبان ا/ت
➕: مگه تو کنت دراکولا نیستی؟
➖: من...
من پادشاه صد و هجدهمین خوناشاما هستم و ۲۶ سالمه
➕: پس خیلی پیری
➖: چی؟
➕: ۱۰ سال باهم اختلاف سن داریم خب پس... من فکر میکنم که تو یه بچه گیر آوردی پس بهتره بزاری برم
➖: حدس میزدم کمتر از ۱۸ سال داشته باشی... (نیشخندی حیله گرانه روی لبای سرخش نشست)
➕: صبر کن ببینم... من الان باید مرده باشم چرا هنوز زندم؟ بعد از اینکه نیشاتو تو گلوم فرو کردی باید می مردم
➖: مرده بودی... (چی؟ چطوری آخه)
اما بجای اینکه همه ی خونتو بخورم ترجیح دادم زنده بمونی
➕: چرا؟
نیشخندش پر رنگ تر شد و از رو کف اتاق به چشمام و هر دفعه پایین تر خیره میشد لبام گردنم و... (کلا همه چیو دید زدن)
➖: جونتو ازت نگرفتم چون ازت میخوام تلافی کنی
➕: حاضرم بمیرم اما برده ی تو نباشم
➖: من ازت نخواستم برده ی قلعه ی دراکولا ها باشی
➕: من هیچ کاری برات انجام نمیدم
➖: من ازت خواهش نکردم...
باید این کارو انجام بدی اگه میخوای بری
➕: اوف... (می دونستم چاره ی دیگه ای ندارم ولی نمیخواستم مطیعش باشم و یه جا ساکت بشینم) چقدر طول میکشه؟
➖: بستگی داره...
هفته ها... ماه ها یا شایدم... سالیان سال طول بکشه
➕: من باید چیکار کنم؟
➖: چیز زیادی ازت نمیخوام...
سادس... ازت میخوام همسر دراکولا ها باشی... ملکه ی قلعه ی من
➕: چ... چی؟ من... قبول نمیکنم
➖: مجبوری
یا ملکه ی من میشی یا هرگز از اینجا بیرون نمیری حتی از این اتاق
اینجا اتاق منه... پس نگران نباش هیچکس بجز من اجازه ی ورود به این اتاقو نداره
➕: چرا من؟
چرا میخوای من ملکت باشم؟
➖: برای یه مدت کوتاه میخوام وانمود کنی معشوق منی تا وقتی که همه چی آروم بشه...
باید نقش ملکم رو بازی کنی
تو همین حین یدفه صدای یه نفر از پشت در اومد
ناشناس: کنت دراکولا؟ منو ببخشید سرورم اما یه مشکلی هست که باید همین الان بهش رسیدگی کنید
نفس عمیقی کشید و گفت: خلوتمو بهم زدی بخاطر این کار تاوان بدی رو پس خواهی داد
ناشناس: لطفاً منو عف کنید کنت ولی اگه مهم نبود مزاحمتون نمیشدم
صدای پاهای مرد ناشناس از پشت در میاومد که از در فاصله گرفته بود و رفت
➖: وقتی برمیگردم... میخوام رو تخت خواب ببینمت وگرنه در غیر این صورت مجبور میشم کاری کنم که شب عروسی برات تدارک میدم
وقتی برگشت که بره از رو تخت بلند شدم و با صدای بلندی گفتم: من بچه یا بردت نیستم که بهم دستور میدی چیکار کنم چیکار نکنم
برگشت و تو حالت نیم رخم قرار گرفت
پوزخند روی لبش اونو تو حالت نیم رخ جذاب تر نشون میداد که نیمش با نور مهتابی که از پنجره ی باز اتاق می اومد روشن و مثل الماس درخشان بود
➖: تو رسم ما دراکولا ها یه مراسم خاصی برای شب عروسی وجود داره... اون شب تاوان زبون درازیاتو میدی...
۶۲.۶k
۰۶ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.