𝔠𝔯𝔦𝔪𝔰𝔬𝔫 𝔭𝔢𝔞𝔨 𝔭𝔞𝔯𝔱⁴
𝔠𝔯𝔦𝔪𝔰𝔬𝔫 𝔭𝔢𝔞𝔨 𝔭𝔞𝔯𝔱⁴
از زبان کوک
➕: ورود به این اتاق ممنوعه آقا خواهش میکنم برین طبقه ی پایین (با ترسی که از تو چشماش معلوم بود بهم خیره شده بود اما کلماتش سعی میکرد این واقعیتو ازم مخفی کنه)
➖: اوم... خوشمزه بنظر میای
➕: چ... چ چی؟
➖: میخوام اولین کسی باشم که مزشو میچشم
یدفه سمتش هجوم آوردم و نیشامو تو گلوش فرو کردم چون می دونستم جیغ میزنه دستمو گذاشتم روی لبایی که قراره به زودی به رنگ سیاه شه گذاشتم خونشو مک میزدم
باعث میشد تو خونم تو رگام به جوش بیاد مزه ایو تجربه کردم که هرگز نظیرشو نچشیدم
دست و پا میزد اما راه فراری نداشت تا اینکه متوجه شدم بیهوش شده بعد
اما یه حسی بهم میگفت بزار زنده بمونه و یه حس دیگه ای هم میگفت ادامه ی بقات مهمه
اما ترجیح دادم زنده بمونه شاید این یکی بتونه یه جور دیگه نیازمو برطرف کنه
نیشامو از تو گلوش درآوردم و به چهره ی زیباتر از ماهش خیره شدم
تنها مشکل خارج کردنش از اینجا بود که به پنجره ی باز اتاق خیره شدم
(این فیک به نوعی دراکولاییه جدیده که تغییری تو ویژگی رایجشون نشده)
....
ساعت ۲ نیمه شب
از زبان ا/ت
با حس درد تو گلوم از خواب بیدار شدم
چندبار پلک زدم تا تونستم از حالت مبهم درشون بیارم بالای سرم سقف سیاهی بود پس این اتاق خودم نبود شبیه هیچکدوم از اتاقا نبود
بخاطر سرگیجه به سختی تونستم بلند شم و رو لبه ی تخت بشینم
دستمو گذاشتم رو پیشونیم
من کجام؟ چه اتفاقی افتاد؟....
وقتی همه چی یادم اومد چشمام داشت از حدقه میزد بیرون
نه... چیشده؟ چه اتفاقی برام افتاده؟ من اینجا چیکار میکنم؟
داشتم از ترس سکته میزدم که صدای یه نفر به گوشم رسید سرمو با ترس بالا گرفتم تا اون شخصو شناسایی کنم
اما از چیزی که دیدم ترسیدم
اون دیگه کی بود؟ باهام چیکار کرد؟
➖: کجایی؟...
تو اینجا در امانی
درامان؟ چطور میتونم با وجود اون درامان باشم
➕: منو کجا آوردی؟... ازم چی میخوای؟ تو اصلا... کی هستی؟
➖: چیزی به اسم دراکولا شنیدی؟
من همون کنت دراکولای بزرگم
حالا ازم میترسی؟ چون آدم میخورم؟
➕: یعنی تو الان هزارسالته؟
➖: چی؟
➕: نه... تو باید بالای ۷ هزار سال داشته باشی
➖چی؟؟ کی اینو گفته؟
➕: خب... همه همینو میگن مگه تاحالا نشنیدی؟
➖: همه مینو میشناسن؟
➕: یعنی تو الان... صبر کن ببینم چطوری منو آوردی اینجا؟ یعنی تو؟... یعنی تبدیل به خفاش شدیو و...
➖: کی این مزخرفاتو بهت گفته؟
➕: خب تو افسانه هایی که ازتون میگن قدرت ماوراءالطبیعه دارین
➖: چه جور قدرت ماوراءالطبیعی؟
➕: کنترل ذهن... قابلیت تبدیل به خفاش یا یه گرگینه یا هرجور هیولای دیگه ای پرواز سرعت بی نهایت
➖: فکر کنم کم خونی بهت فشار آورده بیشتر بگیر بخواب
➕: مگه تو کنت دراکولا نیستی؟
➖: من...
از زبان کوک
➕: ورود به این اتاق ممنوعه آقا خواهش میکنم برین طبقه ی پایین (با ترسی که از تو چشماش معلوم بود بهم خیره شده بود اما کلماتش سعی میکرد این واقعیتو ازم مخفی کنه)
➖: اوم... خوشمزه بنظر میای
➕: چ... چ چی؟
➖: میخوام اولین کسی باشم که مزشو میچشم
یدفه سمتش هجوم آوردم و نیشامو تو گلوش فرو کردم چون می دونستم جیغ میزنه دستمو گذاشتم روی لبایی که قراره به زودی به رنگ سیاه شه گذاشتم خونشو مک میزدم
باعث میشد تو خونم تو رگام به جوش بیاد مزه ایو تجربه کردم که هرگز نظیرشو نچشیدم
دست و پا میزد اما راه فراری نداشت تا اینکه متوجه شدم بیهوش شده بعد
اما یه حسی بهم میگفت بزار زنده بمونه و یه حس دیگه ای هم میگفت ادامه ی بقات مهمه
اما ترجیح دادم زنده بمونه شاید این یکی بتونه یه جور دیگه نیازمو برطرف کنه
نیشامو از تو گلوش درآوردم و به چهره ی زیباتر از ماهش خیره شدم
تنها مشکل خارج کردنش از اینجا بود که به پنجره ی باز اتاق خیره شدم
(این فیک به نوعی دراکولاییه جدیده که تغییری تو ویژگی رایجشون نشده)
....
ساعت ۲ نیمه شب
از زبان ا/ت
با حس درد تو گلوم از خواب بیدار شدم
چندبار پلک زدم تا تونستم از حالت مبهم درشون بیارم بالای سرم سقف سیاهی بود پس این اتاق خودم نبود شبیه هیچکدوم از اتاقا نبود
بخاطر سرگیجه به سختی تونستم بلند شم و رو لبه ی تخت بشینم
دستمو گذاشتم رو پیشونیم
من کجام؟ چه اتفاقی افتاد؟....
وقتی همه چی یادم اومد چشمام داشت از حدقه میزد بیرون
نه... چیشده؟ چه اتفاقی برام افتاده؟ من اینجا چیکار میکنم؟
داشتم از ترس سکته میزدم که صدای یه نفر به گوشم رسید سرمو با ترس بالا گرفتم تا اون شخصو شناسایی کنم
اما از چیزی که دیدم ترسیدم
اون دیگه کی بود؟ باهام چیکار کرد؟
➖: کجایی؟...
تو اینجا در امانی
درامان؟ چطور میتونم با وجود اون درامان باشم
➕: منو کجا آوردی؟... ازم چی میخوای؟ تو اصلا... کی هستی؟
➖: چیزی به اسم دراکولا شنیدی؟
من همون کنت دراکولای بزرگم
حالا ازم میترسی؟ چون آدم میخورم؟
➕: یعنی تو الان هزارسالته؟
➖: چی؟
➕: نه... تو باید بالای ۷ هزار سال داشته باشی
➖چی؟؟ کی اینو گفته؟
➕: خب... همه همینو میگن مگه تاحالا نشنیدی؟
➖: همه مینو میشناسن؟
➕: یعنی تو الان... صبر کن ببینم چطوری منو آوردی اینجا؟ یعنی تو؟... یعنی تبدیل به خفاش شدیو و...
➖: کی این مزخرفاتو بهت گفته؟
➕: خب تو افسانه هایی که ازتون میگن قدرت ماوراءالطبیعه دارین
➖: چه جور قدرت ماوراءالطبیعی؟
➕: کنترل ذهن... قابلیت تبدیل به خفاش یا یه گرگینه یا هرجور هیولای دیگه ای پرواز سرعت بی نهایت
➖: فکر کنم کم خونی بهت فشار آورده بیشتر بگیر بخواب
➕: مگه تو کنت دراکولا نیستی؟
➖: من...
۵۳.۱k
۰۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.