فیک یونگی
فیکیونگی
فصل۲
P.²²
ادمینویو(سلام توت فرنگیام😂)
ات دیت میونگ رو گرفتو بردش زیر زمین و اونو بست
ات ـ خدارو شکر کن دختری دلم برات میسوزه، وگرنه دلو رودتو در میاوردم*عصبی*
میونگ ـ هققق خانوم منو ببخشینن هققق..تهدیدم کردننن هققق
ات ـ خب..ک چی؟ فیلیکسس*داد*
ف ـ بله چیشده؟
ات ـ شلاق..
ف ـ باشه
ات ـ اگه یکم سرو صدا کنی کاری میکنم هر روز ارزوی مرگ داسته باشی..
میونگ ـ خانـ...
ات ـ ببند گاراژوو*داد*
۱..
۲۴..
۵۵..
۷۶...
ات ـ فعلا بهت نیاز دارم، پس باید زنده بمونی..فهمیدی؟
میونگ ـ (بی صدا گریه میکرد)
ات ـ گفتم فهمیدیی؟*عربده*
میونگ ـ چشم خانم*گریه*
ات ـ صدات در نیاد
میونگ ـ.....
یونگیویو
وای ات خیلی زرنگه، چجوری دوربین ب اون ریزی رو دیده بود؟ و چطور فهمید کاره کی بود؟
صدای دادو بیدادِ ات تا اینجا میومد...خیلی بی رحمه..
عه ات اومد
یونگی ـ چیشد؟
ات ـ هیچی..فقد مواظب باشین، صدای تیر اندازی شنیدین میرین توی اتاقِ من قایم میشین درم قفل میکنین..فهمیدین؟*ریلکس*
یونا ـ ات..من میترســ...
بیبیببییببیی*صدای تیر اندازی*
ات ـ اوو چقد زود اومد..خب برین توی اتاق*ریلکس*
یونا ـ تو..توچی؟
ات ـ میگم برینن*داد*
یونا ـ باشه*گریه*
ات ـ اووو اقای دال! چ عجب فهمیدی ما کجاییم!
دال ـ معلومه، مگه میشه من چیزی نفهمم
ات ـ فک کنم برای انتقام داداشت اومدی، درسته؟
دال ـ چی..چیکارش کردی؟
ات ـ اوو نگو ک خبر نداری؟*خنده*داداشت رفته پیش مامان بابات!
دال ـ عمرا بزارم..زنده..بمونی!
ات ـ واقعا؟ فک میکنی میتونی منو شکست بدی؟ بیا جلو خودی نشون بده!
دال ـ عاااااااا*داد😂*(دویید سمت ات تا بهش چاقو بزنع)
ات با ی حرکت اونو انداخت زمین
ات ـ هاهاها*خنده*فک کردی میتونی منو بزنی؟ کور خوندی
دال ـ خاهیم دید..آریااااا(کمبود شدید اسم😂)*داد*
ادمینویو(عواا سلام😂)
آریا تنها کسی بود ک دال بهش اعتماد داشت.. ولی آریا برای ات کار میکرد(امیدوارم فهمیده باشین😂)
آریا ی تیر ب سمت قلب دال زد
دال ـ خیلی..بدی*تیکه تیکه*
و تموم کرد!
ات ـ تموم شد! اریا دیدی گفتم زور تموم میشه..
ــــــــ
نظرتون توت فرنگیام؟❀
فصل۲
P.²²
ادمینویو(سلام توت فرنگیام😂)
ات دیت میونگ رو گرفتو بردش زیر زمین و اونو بست
ات ـ خدارو شکر کن دختری دلم برات میسوزه، وگرنه دلو رودتو در میاوردم*عصبی*
میونگ ـ هققق خانوم منو ببخشینن هققق..تهدیدم کردننن هققق
ات ـ خب..ک چی؟ فیلیکسس*داد*
ف ـ بله چیشده؟
ات ـ شلاق..
ف ـ باشه
ات ـ اگه یکم سرو صدا کنی کاری میکنم هر روز ارزوی مرگ داسته باشی..
میونگ ـ خانـ...
ات ـ ببند گاراژوو*داد*
۱..
۲۴..
۵۵..
۷۶...
ات ـ فعلا بهت نیاز دارم، پس باید زنده بمونی..فهمیدی؟
میونگ ـ (بی صدا گریه میکرد)
ات ـ گفتم فهمیدیی؟*عربده*
میونگ ـ چشم خانم*گریه*
ات ـ صدات در نیاد
میونگ ـ.....
یونگیویو
وای ات خیلی زرنگه، چجوری دوربین ب اون ریزی رو دیده بود؟ و چطور فهمید کاره کی بود؟
صدای دادو بیدادِ ات تا اینجا میومد...خیلی بی رحمه..
عه ات اومد
یونگی ـ چیشد؟
ات ـ هیچی..فقد مواظب باشین، صدای تیر اندازی شنیدین میرین توی اتاقِ من قایم میشین درم قفل میکنین..فهمیدین؟*ریلکس*
یونا ـ ات..من میترســ...
بیبیببییببیی*صدای تیر اندازی*
ات ـ اوو چقد زود اومد..خب برین توی اتاق*ریلکس*
یونا ـ تو..توچی؟
ات ـ میگم برینن*داد*
یونا ـ باشه*گریه*
ات ـ اووو اقای دال! چ عجب فهمیدی ما کجاییم!
دال ـ معلومه، مگه میشه من چیزی نفهمم
ات ـ فک کنم برای انتقام داداشت اومدی، درسته؟
دال ـ چی..چیکارش کردی؟
ات ـ اوو نگو ک خبر نداری؟*خنده*داداشت رفته پیش مامان بابات!
دال ـ عمرا بزارم..زنده..بمونی!
ات ـ واقعا؟ فک میکنی میتونی منو شکست بدی؟ بیا جلو خودی نشون بده!
دال ـ عاااااااا*داد😂*(دویید سمت ات تا بهش چاقو بزنع)
ات با ی حرکت اونو انداخت زمین
ات ـ هاهاها*خنده*فک کردی میتونی منو بزنی؟ کور خوندی
دال ـ خاهیم دید..آریااااا(کمبود شدید اسم😂)*داد*
ادمینویو(عواا سلام😂)
آریا تنها کسی بود ک دال بهش اعتماد داشت.. ولی آریا برای ات کار میکرد(امیدوارم فهمیده باشین😂)
آریا ی تیر ب سمت قلب دال زد
دال ـ خیلی..بدی*تیکه تیکه*
و تموم کرد!
ات ـ تموم شد! اریا دیدی گفتم زور تموم میشه..
ــــــــ
نظرتون توت فرنگیام؟❀
۱۰.۱k
۲۳ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.