ویو جنا

𝗥𝗲𝘃𝗲𝗻𝗴𝗲 𝗼𝗿 𝗹𝗼𝘃𝗲?
𝗖𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿:۱
𝗣𝗮𝗿𝘁:۲۶
[ویو جنا]

محکم به کمرش زدم.
الیا گریه مانند گفت:
_ میترسمممم
کوک: باشه
هیکل گنده جونگکوک کنارم قرار گرفت.
برق و خاموش کرد که صدایه الیا امد:
_ دایی یکم برو اون طرف تر..
جونگکوک من و هول داد و خودشو پسبوند بهم..
موقیتم جوری بود که هر لحظه ممکن بود بیوفتم .
این و باید خودش میفهمید دیگه نه؟؟
زدم تو بازوش که دقیقا وقتی داشتم میوفتم مانع شد و سینه به سینه من و به خودش چسبوند..
خودشم زیر پتو بود..
سرم و تو گردنش برد و کنار گوشم خیلی اروم بم گفت:
_ هری کاری میکنی فقط ساکت باش.
منی که اصلا نمیتونستن بفهمم این همه کار فقط برایه اینه که الیا مار و نبینه؟
چرا؟.
ولی خب خوب میشد چون الیا میتونست مارو تا عقد کردن ببره
باروم نمیشه تو بغل این ادمم..
یکم جامون و عوض کرد که دیگه کلا به بدن این گره خورده بودم‌.
صداش تو گوشم پیچید که با شیطنت تمام برایه حرص دادنم گفت:
_انگار اخرش امدی زیرمم..
لباسش و محکم تو چنگم گرفتم
که دلم میخواست خفش کنم.
هودی تنم خیلی بالا کشیده شده بود جوری که اگه لباس زیر نداشتم کل باسنم به نمایش گذاشته میشد.
پامم هنوز زخم بود..
دیگه از این بد تر ؟
دستشو از دور کمرم به باسنم رسوند.
جنا: چه غلطی میکنی!؟
کوک: انجام همون کاری که اون شب تا صبح باهات کردم.
با حرص تمام و صدایه اروم گفتم:
_ جونگکوک بخدا اگه کاریم کنییی...
دستشو از رویه لباس زیرم رو ....میکشید.
داشت خودش این خواسته رو براموبه وجود میاورد.
دستم رو دستش گذاشتم تا مانع بشم.
جنا: دارم جدی میگم.
ولی اون دوتا دستام و با یه دستش جلویه سینم قفل کرد.
جوری که کنار گوشم حرف میزد و حرکات دستش رو دخترونگیم..داشت کاری باهام میکرد که وا بدم.
ولی نباید بزارم .
کوک: منکه میدونم الان چه حسی داره..مقاومتت چیه..
با اینکه تمام این مدت نفسم حبس کرده بودم..ولی با فرستادنایه تیکه تیکه نفسم..لابه لاش گفتم:
_بست کن
کوک: چرا؟..الان وسط کار ولت کنم نابود نشی!؟
حرکات دستش رو بیشتر میکرد ولی وسطش قط میکرد.
جنا: ببینم چند بار اینکارارو با دخترا کردی ها؟.
با اینکه با تمام درد این و گفتم.ولی ریلگس گفت:
_ فقط با تو
دستش و از لباس زیرم رد کرد که برخورد بدون مانع دستش همجیو بدتر کرد.
این کارش و بلد بود .
نه من..نه هیچ دختره دیگه ایی نمیتونه تحمل کنه
جنا: الیا بیدار میشه
دوباره کارش و شروع کرد ولی دقیقا وقتی که نباید متوقف شد.
کوک: نظرت چیه ؟!
محکم بهش کوبیدم
جنا: خدادلعنتت کنه
واقعا احساس تنفری که از قبل بهش داشتم و حس نیازیی که الان داشتم باعث میشد که دلم بخواد بکشمش.
کوک: اعتراف کن که من کارم عالیه تا کمکت کنم
نباید ولی کاری بود که کرده بود باهام
جنا:باشه..تو عالییی
این حرفی بود که پشیمونم میکرد
دیدگاه ها (۲۱)

𝗥𝗲𝘃𝗲𝗻𝗴𝗲 𝗼𝗿 𝗹𝗼𝘃𝗲?𝗖𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿:۱𝗣𝗮𝗿𝘁:۲۷[ویو جنا]این حرفی بود که پش...

𝗥𝗲𝘃𝗲𝗻𝗴𝗲 𝗼𝗿 𝗹𝗼𝘃𝗲?𝗖𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿:۱𝗣𝗮𝗿𝘁:۲۸[ویو جنا]با احساس اینکه انگ...

𝗥𝗲𝘃𝗲𝗻𝗴𝗲 𝗼𝗿 𝗹𝗼𝘃𝗲?𝗖𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿:۱𝗣𝗮𝗿𝘁:۲۵[ویو جنا]منم فقط چشم قوره ر...

𝗥𝗲𝘃𝗲𝗻𝗴𝗲 𝗼𝗿 𝗹𝗼𝘃𝗲?𝗖𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿:۱𝗣𝗮𝗿𝘁:۲۴[ویو جنا]دیگه داشت رویه سگش...

پشیمونی..پارت ۱۸ویو نویسندهجنا درحالی که نگاه سردش رو به کوک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط