My goddess

♡My goddess⁦♡
part 10


کارش تموم شده بود و تو به همراه نفس نفس زدنت داشتی گریه میکردی و ضربان قلبت به خاطر اینکه ترسیده بودی هنوز تند میزد اونم زود لباساشو پوشید و رفت بیرون سعی داشتی یه جا رو بگیری تا بلند بشی اما هم درد داشتی هم دستات می‌لرزید و نمیتونستی راحت جایی رو بگیری ولی زود بلند شدی، آب وان رو خالی کردی که یکمش با خون تو رنگ گرفته بود بعدش یکم خودتو شستی و در کنارش دلتو ماساژ دادی به امید اینکه دردش آروم بگیره و بعد یه ربع اومدی بیرون، با حوله تنتو خشک کردی و بعدش یه لباس لش و شل پوشیدی تا اذیتت نکنه، آروم دراز کشیدی رو تخت چشمت افتاد به ساعت دیواری روبه روت که به دیوار اتاقت نصب شده بود و دیدی ساعت ۲ شبه کم کم چشمات گرم خواب شد و خوابیدی که یکدفعه.....
.
.
.
.
.
.
.
با جیغ بلندی از خواب پریدی، چون کابوس دیده بودی، تمام بدنت عرق کرده بود و نفس نفس میزدی داشتی به دور و برت نگاه میکردی و خیالت راحت شد که دوباره اتفاق نیفتاده آروم دراز کشیدی به امید اینکه خوابت ببره اما آنقدری ترسیده بودی که نمیتونستی بخوابی ساعت ها گذشت هنوز خوابت نبرده بود الان آنقدر دیر وقت بود که حتی نمیتونستی به کسی زنگ بزنی کلی بیدار موندی که بالاخره خوابت برد
(فردا صبح)
با صدای یه نفر که آشنا میومد چشماتو باز کردی که خدمتکار رو دیدی
خدمتکار: خانم لطفا بیدار شید.....عه....بیدار شدید؟
آلونا: آ..اره بیدارم بیدارم -خوابالود
خدمتکار: خانم خیالم راحت باشه که بیدارید؟
الونا: اوهوم میتونی بری -درخال مالیدن چشمات
خدمتکار: چشم، هروقت آماده بودید بیاید پایین صبحونه بخورید
الونا: اوهوم
تا میخواستی بلند شی یهو فشار اوردی و دلت درد گرفت
الونا: اهههه....چرا خوب نشده پس...حتی بدتر هم شده
آروم آروم بلند شدم رفتم صورتمو شستم موهامو شونه زدم و بستم بعدش هم رفتم پایین برای صبحونه
در اتاقمو بستمو از پله اومدم پایین آخرین پله رو اومدم پایین دلم یهو گرفت(یعنی یهو دردش گرفت)که با دستم دلمو محکم گرفتم و برای اینکه صدام در نیاد چشمامو محکم بستم و وقتی باز کردم دیدم که همه دارن نگام میکنن خجالت کشیدم و رفتم نشستم سر میز

شرایط: اوممممممم ۳۰ لایک(حیح)
دیدگاه ها (۱۰)

♡My goddess⁦♡part 1۱یه حس معذب کننده ای داشتم که خدمتکار صبح...

♡My goddess⁦♡part ۱۲الونا: کارکنان اونجا یه سایز اندازه من ر...

♡My goddess⁦♡part ۹الونا:بعد اینکه یکم با نوریو حرف زدم حرف ...

من الان دارم. چی میبینم؟انفالو؟؟؟؟؟؟؟واقعا خیلی بی احترامی ش...

♡My goddess⁦♡part ۲۲بارون لعنتی هم هعی داشت شدید تر میشد اما...

♡My goddess⁦♡part ۲۱خیلی خوب داشتم فرار میکردم و به خوبی دور...

#سناریو #استری_کیدز#درخواستی#اسماتp4اخروقتی تحریک میشه وتو پ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط