My goddess

♡My goddess⁦♡
part 1۱


یه حس معذب کننده ای داشتم که خدمتکار صبحونم رو آورد همه زودتر از من تموم کردن و رفتن آماده شن منم زود خوردم و بعد تشکر کردن رفتم برای آماده شدن
هیچ ایده برای انتخاب لباس نداشتم ولی یچیزی سر هم کردم و پوشیدم، به نظرم خوب شده بودم یکم سفید کننده زدم با یه رژ کمرنگ فقط برای اینکه بی روح به نظر نیام با یه ریمل و با یه عطر خوش بو کار رو تموم کردم
الونا: تموم شد
خدمتکار: خانم اگر آماده شدید بیاید پایین
الونا: باشه الان میام
سریع رفتم پایین و دیدم که جلو در دوتا ماشین منتظرن
الونا: چرا دوتا ماشین مگه چند نفریم -تو دلش
م.ه: تو سوار اون یکی ماشین شو -علامت به دومین ماشین که پشت سر ماشین اولی بود
الونا: چشم
یه نگا کردم که دیدم راننده همون پسر هوانگه هستش یه نفس عمیق کشیدم و سوار شدم
هیوجین: پیاده شو و بیا جلو بشین
الونا: ب..بله؟ -تعجب
هیوجین: بیا جلو
الونا: ما هنوز ازدواج نکردیم چرا باید همچین کاری کنم -تو دلم
ولی دیگه رفتم جلو نشستم و حرکت کردیم
م.ه: شما پدر و پسر حواستون هست دارید چیکار میکنید؟
پ.ه: مگه چی شده که اینطوری میکنی
م.ه: فک نکن از هیچی خبر ندارم، از قبل عروسی چرا اجازه دادی پسرمون با دختره رابطه داشته باشه
پ.ه: اولن اون بدون اینکه من هم بدونم کار خودشو کرد دومن اینطوری هم زودتر بازنشسته میشم هم زودتر از دست دختره خلاص میشیم پس دیگه بسه
م.ه: عاه خدای من

الونا:
رسیدیم به یه فروشگاه که معلوم بود همه چیش برنده خیلی واقعا قشنگ بود البته برای منی که تاحالا همچین مکانی نرفته بودم عادی بود، بعد پیاده شدن رفتیم داخل و به انتخاب مادر این پسره وارد اولین مغازه شدیم که پر لباس عروسی های مجلسی و پر زرق و برق بود خیلی قشنگ بودن من یه لباس دیگه چشممو گرفت اما اونا یدونه دیگه رو انتخاب کردن و کارکنان اونجا یه سایز اندازه من رو بهم دادن تا برم پروش کنم


شرایط: نداره
دیدگاه ها (۰)

♡My goddess⁦♡part ۱۲الونا: کارکنان اونجا یه سایز اندازه من ر...

♡My goddess⁦♡part ۱۳لباسامو از پلاستیک ها برداشتم و گذاشتمشو...

♡My goddess⁦♡part 10کارش تموم شده بود و تو به همراه نفس نفس ...

♡My goddess⁦♡part ۹الونا:بعد اینکه یکم با نوریو حرف زدم حرف ...

♡My goddess⁦♡part ۲۶اجوما:داشتم کارامو میکردم که گوشیم زنگ خ...

♡My goddess⁦♡part ۲۴زود خودمو جم و جور کردم که مادر هیوجین و...

♡My goddess⁦♡part ۲۲بارون لعنتی هم هعی داشت شدید تر میشد اما...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط