My goddess
♡My goddess♡
part ۹
الونا:
بعد اینکه یکم با نوریو حرف زدم حرف اون پسره یادم اومد"برای امشب آماده شو" به ساعت نگاه کردم که ۱۲ شب رو نشون میداد خیلی استرس داشتم که امشب هم قراره برام مثل یه کابوس بگذره سعی کردم خودمو آروم کنم و برم یه دوش بگیرم، کارامو کردم و بعد در آوردن لباسام دوش رو باز کردم یه نگاه به اینه انداختم و بدنمو دیدم که هنوز رد کبودی هام بود از وقتی اومدم اینجا پومادم رو پیدا نمیکنم باید یدونه دیگه بخرم چون حتما گمش کردم بالاخره از فکر در اومدم و مشغول دوش گرفتنم شدم
هیوجین:
حدود دو ساعتی بود که تو بار بودم و تونسته بودم به اندازه، خودمو مست کنم و بیشتر جلو نرم که یه نگا به ساعت گوشیم انداختم که ۱۲ رو نشون میداد پس آخرین پیک رو سر کشیدم، کوتمو برداشتم و از بار زدم بیرون سوئیچمو در آوردم و به محض روشن کردن ماشین سوار شدم و رفتم به سمت خونه
رسیدم دمه در خونه و ریموت رو زدم و ماشین رو بردم داخل و بعد پارک کردنش رفتم داخل و بعد راه رفتن از پله ها رفتم تو اتاقم و در رو بستم، کتمو در آوردم و پرتش کردم رو صندلی ای که گوشه اتاق بود و دیدم که ساعت ۱۲:۱۵ و یهو یادم اومد امشبم باید با دختره بخوابم پس از اتاقم اومدم بیرون و رفتم سمت اتاقش در رو باز کردم ولی دیدم نیست یکم بیشتر نگاه کردم متوجه شدم تو حمومه
هیوجین: پوزخند-خوبه....خودش کارو راحت تر کرد -تو دلش
و در رو بستمو رفتم طرف حموم لباسامو کندم و در رو باز کردم که دیدم به پشته منه و داره زیر دوش برای خودش آروم یچیزی زمزمه میکنه که یهو به سمتم برگشت و ترسید منم رفتم داخل و در رو باز کردم
الونا: ت...تو...تو... ترسیده- ب..برو بیرون
هیوجین: قرار امشبمونو یادت رفت؟؟ -عصبی
الونا: خ..خ..واهش میکنم...
هیوجین: بهت گفتم حق دخالت نداری
الونا: ..... -تند تند و ترسیده نفس کشیدن
سرمو بردم دم گوشش و گفتم...
هیوجین: دیشب زیاد خوب نبودی، امشب برام تند تر ناله کن
طوری این حرفو زد که کاملا مور مورت شد و بدون اینکه بره عقب محکم با بازوش هولت داد به وان و افتادی تو وان و.....
شرایط: اینبار نمیزارم تا ببینم چی میشه
part ۹
الونا:
بعد اینکه یکم با نوریو حرف زدم حرف اون پسره یادم اومد"برای امشب آماده شو" به ساعت نگاه کردم که ۱۲ شب رو نشون میداد خیلی استرس داشتم که امشب هم قراره برام مثل یه کابوس بگذره سعی کردم خودمو آروم کنم و برم یه دوش بگیرم، کارامو کردم و بعد در آوردن لباسام دوش رو باز کردم یه نگاه به اینه انداختم و بدنمو دیدم که هنوز رد کبودی هام بود از وقتی اومدم اینجا پومادم رو پیدا نمیکنم باید یدونه دیگه بخرم چون حتما گمش کردم بالاخره از فکر در اومدم و مشغول دوش گرفتنم شدم
هیوجین:
حدود دو ساعتی بود که تو بار بودم و تونسته بودم به اندازه، خودمو مست کنم و بیشتر جلو نرم که یه نگا به ساعت گوشیم انداختم که ۱۲ رو نشون میداد پس آخرین پیک رو سر کشیدم، کوتمو برداشتم و از بار زدم بیرون سوئیچمو در آوردم و به محض روشن کردن ماشین سوار شدم و رفتم به سمت خونه
رسیدم دمه در خونه و ریموت رو زدم و ماشین رو بردم داخل و بعد پارک کردنش رفتم داخل و بعد راه رفتن از پله ها رفتم تو اتاقم و در رو بستم، کتمو در آوردم و پرتش کردم رو صندلی ای که گوشه اتاق بود و دیدم که ساعت ۱۲:۱۵ و یهو یادم اومد امشبم باید با دختره بخوابم پس از اتاقم اومدم بیرون و رفتم سمت اتاقش در رو باز کردم ولی دیدم نیست یکم بیشتر نگاه کردم متوجه شدم تو حمومه
هیوجین: پوزخند-خوبه....خودش کارو راحت تر کرد -تو دلش
و در رو بستمو رفتم طرف حموم لباسامو کندم و در رو باز کردم که دیدم به پشته منه و داره زیر دوش برای خودش آروم یچیزی زمزمه میکنه که یهو به سمتم برگشت و ترسید منم رفتم داخل و در رو باز کردم
الونا: ت...تو...تو... ترسیده- ب..برو بیرون
هیوجین: قرار امشبمونو یادت رفت؟؟ -عصبی
الونا: خ..خ..واهش میکنم...
هیوجین: بهت گفتم حق دخالت نداری
الونا: ..... -تند تند و ترسیده نفس کشیدن
سرمو بردم دم گوشش و گفتم...
هیوجین: دیشب زیاد خوب نبودی، امشب برام تند تر ناله کن
طوری این حرفو زد که کاملا مور مورت شد و بدون اینکه بره عقب محکم با بازوش هولت داد به وان و افتادی تو وان و.....
شرایط: اینبار نمیزارم تا ببینم چی میشه
- ۷.۴k
- ۲۸ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط