و اون کار ادامه داشت تا اینکه اونا اون شبو شبی رویایی کرد

و اون کار ادامه داشت تا اینکه اونا اون شبو شبی رویایی کردند
دو هفته بعد
آت:مدتی میشه نمیتونم چیز زیادی بخورم و همش یا بالا میارم یا حالت تهوع دارم
با جین به مطب دکتر رفتم و دکتر بعد از گرفتن آزمایش ها اومد پیشم
دکی: خانم آت شما باردارید
جین:صب ...صبر کن چی
یه لحظه من دارم مامان میشم
اما...اما اگه پسرا نخانش چی
از دکتر تشکر کردیم و برگشتیم خونه
جین هنوز تو شوک بود
رسیدیم خونه وقتی رفتیم داخل جین با داد پسرا رو صدا کرد
و یهو زد زیر گریه
آت:جین خوبی؟
پسرا:جین چت شده
جین :پسرا (بالبخند) ما داریم بابا می‌شیم(خوشحال،داد)
پسرا یهو شروع کردن شادی کردن
.....
دیدگاه ها (۱۱)

اونا خوشحال بودن؟بعد از اون روز پسرا خیلی مراقبم بودندفهمیدم...

خب خب خب عسلیا بزن بریم اینجا یه ابشاره هزار تا قصه...اهم بر...

گوشی آت زنگ خورد سوجون بودآت جواب داد و گذاشت رو بلند گو سوج...

آت:ببخشید جیغ کشیدم(آروم ،بغض)جین :هوفف منم معذرت می‌خوام که...

جیمین فیک زندگی پارت ۹۸#

پارت 6 وقتی دوستش داشتی اما

آیدل من ( در خواستی)پارت ۲۲شوگا: هم من از دیشب راضیم هم تو پ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط