از پله های ساختمان بالا آمدم

از پله های ساختمان بالا آمدم
-هفت-پله مانده بود تا برسم
صدای نواختن پیانو میآمد
و تو مینواختی...
با همان انگشتان ظریفت،
صدای پاشنه کفش زمستانی مرا که شنیدی
صدا قطع شد...
و من از خواب پریدم...
اینطور شد که دیگر نخوابیدم..
دیدگاه ها (۲)

من#غش ⊙﹏⊙

✘❂ﺑﻌﻀﯿـــﺎ ﺍﯾﺴﺘـــَﮏ ﻫــــﻢ ﺑﻪ ﺯﻭﺭ ﻣﯿﺨــــﻮﺭﻥﺑﻌــــﺪ ﻫِـــے ...

دَم [دُنیــآ] گًرمــکهــِ دآرهــِ بِدوُنهــ»گآرآنتــیــ«مآرـ...

بـــــآ خیـــــآلــــہ رآحـــــــت بــــــرو:) مـــن قـــ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط