Part
Part⁶³
آسیه: دوروک ممنونم
دوروک: خواهش میکنم کاری نکردم فقط اوردمش گذاشتمش روی تختش
چقدرم خوب خوابیده واقعاً هم مثل پرنسس ها
آسیه: نه فقط به خاطر اون نه
خاطراتمونو فراموش نکردی مارو بردی شهربازی کلی بهمون خوش گذشت همه اونارو تو پولشو دادی و...
دوروک: آسیه
من هیچ کدوم از خاطراتمونو فراموش نکردم الان هرچی ازم از قدیم بپرسی یادمه محاله که بخوام فراموش کنم و فراموش نخواهم کرد
و اینکه خواهش میکنم اونجام گفتم من فقط به فکر خوشحالی شمام
آسیه: بازم ممنونم و به خاطر حرفایی که تا الان بهت زدم معذرت میخوام
دوروک: توام حق داری
باشه دیگه من برم میبینمت
آسیه: میموندی هنوز
دوروک: ها!!
آسیه: منظورم اینه که میموندی یه قهوه درست میکردم میخوردیم
تو انقدر کاری کردی که به ما خوش بگذره اونوقت من یه قهوه بهت ندم
دوروک: باشه برای بعداً الان دیر وقته
من برم دیگه شب بخیر👋🏻
آسیه: باشه بدرقت میکنم تا دم دَر😕
نویسنده: دوروک از پله ها داشت میومد پایین که پاش لیز خورد و از پنج تا پله ای که مونده بود افتاد پایین
آسیه: دوروک... دوروک خوبی... دوروک😰
دوروک: خوبم خوبم فقط دست راستم یکم درد میکنه😣
آسیه: چجوری اینجوری شد آخه اوفففف😩
دوروک: آسیه آروم باش بچه الان بیدار میشه من خوبم فقط یکم دستم ضرب دیده آیییییی...😖
آسیه: خب از کجا معلوم شاید دستت شکسته باشه
نگاه کن نمیتونی تکونش بدی😥
بلند شو بریم بیمارستان
آسیه: دوروک ممنونم
دوروک: خواهش میکنم کاری نکردم فقط اوردمش گذاشتمش روی تختش
چقدرم خوب خوابیده واقعاً هم مثل پرنسس ها
آسیه: نه فقط به خاطر اون نه
خاطراتمونو فراموش نکردی مارو بردی شهربازی کلی بهمون خوش گذشت همه اونارو تو پولشو دادی و...
دوروک: آسیه
من هیچ کدوم از خاطراتمونو فراموش نکردم الان هرچی ازم از قدیم بپرسی یادمه محاله که بخوام فراموش کنم و فراموش نخواهم کرد
و اینکه خواهش میکنم اونجام گفتم من فقط به فکر خوشحالی شمام
آسیه: بازم ممنونم و به خاطر حرفایی که تا الان بهت زدم معذرت میخوام
دوروک: توام حق داری
باشه دیگه من برم میبینمت
آسیه: میموندی هنوز
دوروک: ها!!
آسیه: منظورم اینه که میموندی یه قهوه درست میکردم میخوردیم
تو انقدر کاری کردی که به ما خوش بگذره اونوقت من یه قهوه بهت ندم
دوروک: باشه برای بعداً الان دیر وقته
من برم دیگه شب بخیر👋🏻
آسیه: باشه بدرقت میکنم تا دم دَر😕
نویسنده: دوروک از پله ها داشت میومد پایین که پاش لیز خورد و از پنج تا پله ای که مونده بود افتاد پایین
آسیه: دوروک... دوروک خوبی... دوروک😰
دوروک: خوبم خوبم فقط دست راستم یکم درد میکنه😣
آسیه: چجوری اینجوری شد آخه اوفففف😩
دوروک: آسیه آروم باش بچه الان بیدار میشه من خوبم فقط یکم دستم ضرب دیده آیییییی...😖
آسیه: خب از کجا معلوم شاید دستت شکسته باشه
نگاه کن نمیتونی تکونش بدی😥
بلند شو بریم بیمارستان
- ۴.۲k
- ۰۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط