پارت ۵ جونگکوک بالاخره
جونگکوک:
هر کاری برای به دست آوردن دلش میکردم وای اون هی لج میکرد
ا/ت:
از یه طرف دوسش داشتم از یه طرفم به چشم دوست میدیدمش
دو دل بودم پس براش پی ام دادم که بریم توی یکی از کافه های خلوت شهر همین که پیام به دستش رسید پیامو دید و گفت ساعت ۷ میریم
جونگکوک:
رفتیم توی کافه من هی بهش نگاه میکردم و دلم غش ضعف میرفت براش واقعا حس عجیبی بود نمیدونم چرا اینقدر زود عاشقش شدم
ا/ت:
تو کافه میخاستم سفارش بدم یهو چشم خورد تو چشمش قلبم داشت تند تند میزد دلم میخواست همون موقع بپرم بغلش خیلی مظلومانه نگاه میکرد خیلی هم کیوت بود
جونگکوک:
سفارشمونو گرفتیم خوردیم و رفتیم بیرون کافه
سرخ شده بود و کیوت
بیرون یکم رفتارش تغیر کرده بود تا اینکه...........
برای پارت های بعد حمایت کنید
#نفر_بعدی_در_کار_نیست
#نفر_بعدی_ننه_هیتر_است
#کیپاپر_ها_متحد_هستند
#زن_زندگی_آزادی
#مرد_میهن_آبادی
هر کاری برای به دست آوردن دلش میکردم وای اون هی لج میکرد
ا/ت:
از یه طرف دوسش داشتم از یه طرفم به چشم دوست میدیدمش
دو دل بودم پس براش پی ام دادم که بریم توی یکی از کافه های خلوت شهر همین که پیام به دستش رسید پیامو دید و گفت ساعت ۷ میریم
جونگکوک:
رفتیم توی کافه من هی بهش نگاه میکردم و دلم غش ضعف میرفت براش واقعا حس عجیبی بود نمیدونم چرا اینقدر زود عاشقش شدم
ا/ت:
تو کافه میخاستم سفارش بدم یهو چشم خورد تو چشمش قلبم داشت تند تند میزد دلم میخواست همون موقع بپرم بغلش خیلی مظلومانه نگاه میکرد خیلی هم کیوت بود
جونگکوک:
سفارشمونو گرفتیم خوردیم و رفتیم بیرون کافه
سرخ شده بود و کیوت
بیرون یکم رفتارش تغیر کرده بود تا اینکه...........
برای پارت های بعد حمایت کنید
#نفر_بعدی_در_کار_نیست
#نفر_بعدی_ننه_هیتر_است
#کیپاپر_ها_متحد_هستند
#زن_زندگی_آزادی
#مرد_میهن_آبادی
۲.۲k
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.