بچه ها فعلا سه تا داستان داریم اگه خواستید بگید بازم بنوی
بچه ها فعلا سه تا داستان داریم اگه خواستید بگید بازم بنویسم
داستان : چرا تنها هستین
تا به حال به این فکر کرده ای
که چرا انسان ها همیشه تنها هستند؟
در نقطه ای از زندگی می فهمی که هیچکس با تو نمی ماند
اما تنها کسی که می ماند خدا است و خودت
تو آنقدر تنها هستی که باور کرده ای
هیچکس اهمیتی نمی دهد
اما چرا؟
چرا
در افکارم پر از چرا است
آیا من برای کسی اهمیت دارم؟
آیا من با ارزش هستم؟
اما نه
من ارزشی برای کسی ندارم
هیچکس
اما چرا؟
مگر من چه اشتباهی کرده ام
اما بعد از چندین سال
دیگر اهمیتی ندارد
اما هنوزم گاهی فکر می کنم
و می گویم چرا؟
آنقدر اهمیت دادم که دیگر هیچ اهمیتی نداشتم
آنقدر مهربان بودم که هیچ مهربانی ندیدم
آنقدر در کنار همه بودم که هیچکس در کنارم نماند
اما چرا؟
من ماندم و کلمه ای به نام چرا
داستان : چرا تنها هستین
تا به حال به این فکر کرده ای
که چرا انسان ها همیشه تنها هستند؟
در نقطه ای از زندگی می فهمی که هیچکس با تو نمی ماند
اما تنها کسی که می ماند خدا است و خودت
تو آنقدر تنها هستی که باور کرده ای
هیچکس اهمیتی نمی دهد
اما چرا؟
چرا
در افکارم پر از چرا است
آیا من برای کسی اهمیت دارم؟
آیا من با ارزش هستم؟
اما نه
من ارزشی برای کسی ندارم
هیچکس
اما چرا؟
مگر من چه اشتباهی کرده ام
اما بعد از چندین سال
دیگر اهمیتی ندارد
اما هنوزم گاهی فکر می کنم
و می گویم چرا؟
آنقدر اهمیت دادم که دیگر هیچ اهمیتی نداشتم
آنقدر مهربان بودم که هیچ مهربانی ندیدم
آنقدر در کنار همه بودم که هیچکس در کنارم نماند
اما چرا؟
من ماندم و کلمه ای به نام چرا
- ۸۲۰
- ۲۸ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط