part

♡part 2♡
ات ویو
خلاصه سرتونو به درد نیارم، به دانشگاه رسیدم وارد شدم تو حیاط دنبال لیانا (رفیق صمیمی ات) میگشتم که دیدم روی نیمکت نشسته. خیلی مرموزانه از پشت سرش رفتم و یهو پریدم روش...
لیانا:*جیغ خفیف*
ات:*از خنده غش کرد*
لیانا: دختره...*سانسور*... تویی؟؟؟!!! آخر سکتم میدی تو...
ات: هعی خوبی؟! چه خبر؟!*خنده*
ات از رو کله لیانا بلند میشه میره روی نیمکت کنارش میشینه.
لیانا: خوبم، البته اگه به فنام ندی...؟!*چشاشو ریز کرده*
ات: ولی خوب ترسوندمت...!!*پاره شدن*
لیانا با مشت آروم به بازوی ات میزنه.
ات: راستی! امسال تو کدوم کلاس افتادی؟ خودت فهمیدی یا بهت نگفتن هنوز؟!
لیانا: اگه اشتباه نکنم منو انداختن کلاس B_21
ات: اوه، جدی؟؟! *تعجب*
لیانا: آره، چیشده؟ مگه باهم تو یه کلاس نیستیم؟!*خیره*
ات در جواب چیزی نمیگه و نگاهشو از لیانا میگیره و به زمین میدوزه.
لیانا: ات، چیزی شده؟! ببینم اتفاقی افتاده؟؟ چیشد چرا چیزی نمیگی؟!*متعجب/نگران*
ات همچنان که سرش پایین بود گفت...
ات: خودت میدونی که...؟! مدیر زیاد ازم خوشش نمیاد. بخاطر همین هرکاری میکنه تا اذیتم کنه، مطمئناً تو کلاسی که قراره بری ممکنه منو ننداخته باشه چون من اطلاعی ندارم.
لیانا: یعنی نمیدونی تو چه کلاسی قراره بری؟!*تعجب*
ات: نه
لیانا از جاش بلند شد و روبه روی ات ایستاد و دستشو سمتش دراز کرد.
لیانا: پاشو بریم...
❄🗽خماری💃🏻🍷
دیدگاه ها (۰)

♡part 3♡لیانا: پاشو بریم... ات: کجا بریم دقیقا؟! الان که هنو...

♡part 4♡مدیر: خب، میشنوم؟! کاری داشتید که به اینجا اومدید؟! ...

♡part 1♡ات ویوصبح زود دوباره بیدار شدم، باید برم دانشگاه. سر...

﴿مقدمه﴾های فرندانم، چطورید؟ من بالاخره بعد از صد قرن دوباره ...

دوست پسر مافیایی

نام فیک:عشق مخفیPart: 10ویو ات*با ترس نگاش کردم*دکمه ی لباسش...

Part 2صدای عمارتباران نرم و پیوسته‌ای روی شیشه‌های بلند کافه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط