Part48
#Part48
#سهیل
8شب
- کافیه سهیل من باید برم !
خیلی هم دیر کردم
- اگه من آرامبخش و نزنم تا چند روز فقط تو فکر...
- به درک!
هلیا توهم اگه میخوای آماده شو ...
- باشه
#یاشار
پیرهن مشکی و شلوار مشکی پوشیدم
دوتا دکمه هامو باز گزاشتم یه زنجیر پوشیدم
عطر خنکم و هم به خودم زدم
با زنگ خوردن گوشیم و دیدن شماره ساعد دست از شونه کروم موهام برداشتم
*
ساعت ۹ و نیم رسیدیم به مهمونی
قرار بود با فرهاد در مورد وارد کردن شیشه صحبت کنیم ...
قرار بود نقشه کشیدنمون توی خفا انجام بشه
ولی از اونجایی که یسری پسرا پارتنرشون و همراه خودشون میآوردن
صدای موزیک تو آسمون بود و اسم مهمونی
به خودش میگرفت ...
- هنوز تورو به رسمیت نمیشناسن پس احتمال اینکه نزارن بای تو جمع زیاده !
یه گوشه میشی تا بیام با پسرا هم حرف نمیزنی دهن به دهن نمیشی باهاشون یه بلایی سر خودت بیاری !
- چیزی نگن کارشون ندارم !
بعدماگه قرار بود منو راه ندن پس چرا دیگه اومدم !
- باید با محیط آشنا بشی !
بدونی کجا حرف بزنی کجاها سکوت کنی !
#سهیل
8شب
- کافیه سهیل من باید برم !
خیلی هم دیر کردم
- اگه من آرامبخش و نزنم تا چند روز فقط تو فکر...
- به درک!
هلیا توهم اگه میخوای آماده شو ...
- باشه
#یاشار
پیرهن مشکی و شلوار مشکی پوشیدم
دوتا دکمه هامو باز گزاشتم یه زنجیر پوشیدم
عطر خنکم و هم به خودم زدم
با زنگ خوردن گوشیم و دیدن شماره ساعد دست از شونه کروم موهام برداشتم
*
ساعت ۹ و نیم رسیدیم به مهمونی
قرار بود با فرهاد در مورد وارد کردن شیشه صحبت کنیم ...
قرار بود نقشه کشیدنمون توی خفا انجام بشه
ولی از اونجایی که یسری پسرا پارتنرشون و همراه خودشون میآوردن
صدای موزیک تو آسمون بود و اسم مهمونی
به خودش میگرفت ...
- هنوز تورو به رسمیت نمیشناسن پس احتمال اینکه نزارن بای تو جمع زیاده !
یه گوشه میشی تا بیام با پسرا هم حرف نمیزنی دهن به دهن نمیشی باهاشون یه بلایی سر خودت بیاری !
- چیزی نگن کارشون ندارم !
بعدماگه قرار بود منو راه ندن پس چرا دیگه اومدم !
- باید با محیط آشنا بشی !
بدونی کجا حرف بزنی کجاها سکوت کنی !
۲.۱k
۰۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.