استاد کیم

(استاد کیم )
پارت ۳۰
سوکهون: نیومدیم چیزی بخوریم فقد می‌خواهیم مینو رو ببینیم
خانم لی : اون خوبه و خوابه
یونهی: زن داداش بزار مینو رو ببینن خب دوست هاش هستن
خانم لی : نمیشه چون اخه برادرت خبر دار شه اون وقت چی بهش میگی
یونهی : خبر دار نمیشه خواهش میکنم زن داداش
خامم لی : اوففففف باشه
گایا و سوکهون بلند شد سمته اتاق مینو رفتن یونهی هم پشته سرش رفتن

وارد اتاق شدن و مینو را دیدن که با دست اش موهایش را سفت گرفته بود و همش تکون می‌خورد و می‌گفت
مینو : خدا کنه بمیرید جهنم رو تجربه کنید ....
گایا : مینو
مینو نگاه اش را به گایا دوخت چشم هایش قرمز شده بود تا حدی که انگار خون گریه کرده بود گایا زود سمت اش رفت و بغلش گرد
گایا : عزیزم چی شده چه بلایی سرت آوردن
مینو : بلا ....
خندید و گفت
مینو : من براشون بلا هستم
سوکهون: خوبی دختر
سوکهون نگاه اش افتاد سمته زخم های رو صورت و پاهای مینو انگار تو قلب اش تیری فروع کردن
یونهی مثل همیشه خوشحال و شنگول گفت
یونهی : میرم ناهار بیارم تا با هم بخوریم
یونهی از اتاق خارج شد،
گایا : میدونم کتکت زدن بگو برایه چی
سوکهون: چی کی چرا ... بهم بگو ازش شکایت میکنیم
مینو : .... بگم باشه .... پدرم و مادرم همین
گایا : باشه دیگه خودتو اذیت نکن پاشو بریم صورت تو بشور
گایا به مینو کمک کرد تا صورت اش را بشوره و رو صندلی نشست میزی هم جلوش بود،
مینو نشست و گایا هم نشست
یونهی با سینی به دست وارد اتاق شد، و اجوما هم سینی دست اش بود رو میز غذا ها رو شدن مینو سکوت کرده بود و به کنج اتاق خیره شده بود
یونهی : بخور عزیزه عمه سوکهون بیا دیگه
سوکهون هم کنار مینو نشست خیلی در افکارش غرق بود و هم چنین شد که گایا که از زندگی مینو خبر داشت اینجوری شوکه نشده بود،
یونهی : بخور عزیزک زود باش
مینو : ولم کن بابا
یون وو : بح بح بح رستوران باز کردین منو خبر نکردین حالا می‌بینید چه ضرری به رستوران شما ميندازم
با دیدن گایا و سوکهون گفت
یون وو: یونهی مهمون داریم
یونهی : آره دوستانه مینو نگرانش شده بود
یون وو کنار مینو نشست
@Yonjin953
دیدگاه ها (۱)

استاد کیم پارت ۳۱یون وو : سلام یون وو هستم برادره مینو مینو ...

(استاد کیم )پارت ۳۲مینو : اس....استاد تهیونگ خنده بر لب اش ا...

استاد کیم پارت ۲۹تا تمام شدن کلاس گایا داشت دیونه میشد همین ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط