استاد کیم
استاد کیم
پارت ۳۱
یون وو : سلام یون وو هستم برادره مینو
مینو : تو برادره من نیستی
یون وو : سیسترم آروم باش ناهار رو بخور
مینو : هیچ وقت داداش خوبی برام نبودی و نیستی
مینو از رو صندلی بلند شد
مینو: ازت متنفره هستم لی یون وو ازت متنفرم خدا کنه بری به درک
یون وو : حرفی نزن که پشیمون بشی
مینو: پشیمون ....
مینو خنده ای کرد
مینو : توف بزنم تو اون روزی که تو داداشم شدی کاش هیچ وقت به دینا نمیومدی
مینو اشک هایش جاری شدن و گریه میکرد
یون وو از رو صندلی بلند شد و سمت خواهرش رفت و بغلش کرد
یون وو : قول میدم که دیگه نزارم ناراحتت کنن پیشی کوچولو من
گایا .... مشغول دیدن مینو و برادرش بودیم اصلا من چرا این همه مدت یون وو رو ندیدم
تماسی به گوشی اش اومد و از افکارش بیرون رفت و
تماسی به گوش اش اومد و از افکارش بیرون رفت نیم نگاهی به گوشی اش کرد با دیدت اسم استاد کیم از رو صندلی بلند شد و از اتاق خارج شد
بعد از کشیدن انگشت اش رو لمس گوشی صدا استاد کیم را شنید
تهیونگ : گایا کجایی از نگرانی مردم
گایا : ببخشید استاد یادم رفت بهتون خبر بدم
تهیونگ : خب چی شده مینو چرا نیومده بود مریض که نشده بود
گایا : نه خوب نیست داغون خودمم میدونم که چرا ولی میفهمم
تهیونگ : گایا جان میشه کاری کنی که باهاش حرف بزنم
گایا : خیلی سخته استاد همه اونجان و اجازه حرف زدن رو نداره دلی من سعیمو میکنم
تهیونگ : خیلی ازت ممنونم پس منتظرم
تماس را به پایان رسوند و سمته اتاق مینو رفت و وارد اتاق شد،
مینو کمی آروم شده بود و رو صندلی نشسته بود یون وو همش موهایش را ناز میکرد و قربون صدقه اش میرفت
گایا : مینو جان بیا ببرمت دستاتو بشور
مینو: نمیخواد
گایا بلند شد و دست مینو را گرفت بلند اش کرد از رو صندلی و سمته سرویس بهداشتی رفتن
مینو عصبی گفت
مینو : ای بابا ولم کن گایا
هر دو وارد سردیس شدن و گایا درو بست شماره استاد کیم رو گرفت و دست مینو داد و زود از سرویس بهداشتی خارج شد
مینو کمی در شوک بود که گایا چیکار میکنه گوشی را رو گوش اش گذاشت سانیه ای نگذشت که صدا زیبا تهیونگ را شنید همین کافی بود که پاهایش سوست بشن و قلب اش به تپش در بیاد دست هایش میلرزید و بغض اش گرفت
تهیونگ : مینو ... خانم کوچولو الوووو
مینو با صدا لرزوند گفت
@Yonjin953
پارت ۳۱
یون وو : سلام یون وو هستم برادره مینو
مینو : تو برادره من نیستی
یون وو : سیسترم آروم باش ناهار رو بخور
مینو : هیچ وقت داداش خوبی برام نبودی و نیستی
مینو از رو صندلی بلند شد
مینو: ازت متنفره هستم لی یون وو ازت متنفرم خدا کنه بری به درک
یون وو : حرفی نزن که پشیمون بشی
مینو: پشیمون ....
مینو خنده ای کرد
مینو : توف بزنم تو اون روزی که تو داداشم شدی کاش هیچ وقت به دینا نمیومدی
مینو اشک هایش جاری شدن و گریه میکرد
یون وو از رو صندلی بلند شد و سمت خواهرش رفت و بغلش کرد
یون وو : قول میدم که دیگه نزارم ناراحتت کنن پیشی کوچولو من
گایا .... مشغول دیدن مینو و برادرش بودیم اصلا من چرا این همه مدت یون وو رو ندیدم
تماسی به گوشی اش اومد و از افکارش بیرون رفت و
تماسی به گوش اش اومد و از افکارش بیرون رفت نیم نگاهی به گوشی اش کرد با دیدت اسم استاد کیم از رو صندلی بلند شد و از اتاق خارج شد
بعد از کشیدن انگشت اش رو لمس گوشی صدا استاد کیم را شنید
تهیونگ : گایا کجایی از نگرانی مردم
گایا : ببخشید استاد یادم رفت بهتون خبر بدم
تهیونگ : خب چی شده مینو چرا نیومده بود مریض که نشده بود
گایا : نه خوب نیست داغون خودمم میدونم که چرا ولی میفهمم
تهیونگ : گایا جان میشه کاری کنی که باهاش حرف بزنم
گایا : خیلی سخته استاد همه اونجان و اجازه حرف زدن رو نداره دلی من سعیمو میکنم
تهیونگ : خیلی ازت ممنونم پس منتظرم
تماس را به پایان رسوند و سمته اتاق مینو رفت و وارد اتاق شد،
مینو کمی آروم شده بود و رو صندلی نشسته بود یون وو همش موهایش را ناز میکرد و قربون صدقه اش میرفت
گایا : مینو جان بیا ببرمت دستاتو بشور
مینو: نمیخواد
گایا بلند شد و دست مینو را گرفت بلند اش کرد از رو صندلی و سمته سرویس بهداشتی رفتن
مینو عصبی گفت
مینو : ای بابا ولم کن گایا
هر دو وارد سردیس شدن و گایا درو بست شماره استاد کیم رو گرفت و دست مینو داد و زود از سرویس بهداشتی خارج شد
مینو کمی در شوک بود که گایا چیکار میکنه گوشی را رو گوش اش گذاشت سانیه ای نگذشت که صدا زیبا تهیونگ را شنید همین کافی بود که پاهایش سوست بشن و قلب اش به تپش در بیاد دست هایش میلرزید و بغض اش گرفت
تهیونگ : مینو ... خانم کوچولو الوووو
مینو با صدا لرزوند گفت
@Yonjin953
- ۱۴.۲k
- ۲۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط