زندگی مافیایی
#زندگی_مافیایی
# پارت_۸
* البته به پدرت گفته بود در مقابل تو تمون اموالشو بده
/ و بابام نداد..بببن بزار فردا بیاد برا منم مهم نیس که بمیره و چی..اگه بهش خبر بدی ته بو میبره تو برو همه چیو آماده کن ددی
* اوه بیب ددی نگو به من..بزار فرار کنیم بد جور به فا*ت میدم..
/ اوکی کوکی
رفتم اتاق کارم و به بابام زنگ زدم
* الو سلام بابا خوبی
پ سلام پسرم خوبم تو خوبی
* آره به کمکت نیاز دارم
پ چه کمکی
بابا برا یه دختر باید پاسپورت بگیری
پ چی چرا؟؟
* وقت ندارم بعدا توضیح میدم..به نیویورک بلیط هواپیما بگیر صبح خیلی زود باشه برا پارک ا/ت پاسپورت بگیر و یه جایی برام تو نیویورک آنده کن..من باید با دختری که عاشقشم از دست ته فرار کنم..به خاطر همین همه چی مخفی باشه خودت میدونی جاسوس های ته خیلی قوی هستن..
پ باشه پسرم...بهت زود خبر میدم..شایدم هم برا فردا جور کردم
* یدونه ای تووووو
قطع کردم بکم کار کردم که ته بویی نبره بعد دوساعت بابام زنگ زد
پ: پسرم همه جی جوره فردا صبح ساعت چهار با جت شخصی میری نیویورک..برا دختره پاسپورت گرفتم اطلاعاتشو پیدا کردم و حلش کردم..فردا صب دوتا ماشین میاد***** تو و دختره میرید میشینید و اونیکی ماشینم برا احتیاط مره آدمه..گوشیتو از شب خاموش کن و پیشت نباشه من برات با آدما گوشی هم میفرستم..برا دختره هم میفرستم..چمدون اینا بر ندار از لباسایی که تو امارت من هس و مال خودته یه چمدون میفرستم..یه ساک دیگه هس که توش موله راحت خرج کن..برات یه انارت متوسط پیدا کردم آدرسشو آدمای توی نیویورک شما رو میبرن..اونجا زندگی نیکنید امارت کلی بادیگارد داره که خیلی امن هستن..مواظب خودتون باشید..
* بابا تو خیلی خوبیییی...خیلی ممنونم..
پ:خواهش میکنم..
قطع کردم..رفتم اتاق ته..البته توش نرفتم نگا کردم دیدم مشغول کاره زود رفتم اتاق ا/ت
* ببین زیاد وقت ندارم بهت توضیح بده فقط میگم که به صورت خیلی امن فردا صب ساعت ۴ میریم..
/ واقعا باید دستبوس مدرت باشه که اینقد خوبه
* آره واقعا..یکم بعد پدرت میاد..میخای ببینیش؟
/ آره میخام تف کنم تو وسط صورتش..
*هع..باش به تهیونگ میگم که بهتره ببینیش..
/اوکی..
اومدم بیرون..دیدم ته میره پایین..
*چی شده..
_اومد
*اوهوم
رفتیم پایین خوش وبش کردن و رفتیم اتاق کار ته..اونجا ته از لحظه ای که بامن صحبت میکرد استفاده کرد و زود تفنگشو در آورد و روبروی پارک گرفت..
* بهتره که دخترش ببینه و یه صحنه درام ایجاد شه
_ راس میگی برو بیارش
رفتم ا/ت رو آوردم و طوری نشون دادیم انگار گریه کرده و من هم غر زدم و عصبانی هستم..
بعددددد
شرایط
لایک:۱۰
کام:۱۰
# پارت_۸
* البته به پدرت گفته بود در مقابل تو تمون اموالشو بده
/ و بابام نداد..بببن بزار فردا بیاد برا منم مهم نیس که بمیره و چی..اگه بهش خبر بدی ته بو میبره تو برو همه چیو آماده کن ددی
* اوه بیب ددی نگو به من..بزار فرار کنیم بد جور به فا*ت میدم..
/ اوکی کوکی
رفتم اتاق کارم و به بابام زنگ زدم
* الو سلام بابا خوبی
پ سلام پسرم خوبم تو خوبی
* آره به کمکت نیاز دارم
پ چه کمکی
بابا برا یه دختر باید پاسپورت بگیری
پ چی چرا؟؟
* وقت ندارم بعدا توضیح میدم..به نیویورک بلیط هواپیما بگیر صبح خیلی زود باشه برا پارک ا/ت پاسپورت بگیر و یه جایی برام تو نیویورک آنده کن..من باید با دختری که عاشقشم از دست ته فرار کنم..به خاطر همین همه چی مخفی باشه خودت میدونی جاسوس های ته خیلی قوی هستن..
پ باشه پسرم...بهت زود خبر میدم..شایدم هم برا فردا جور کردم
* یدونه ای تووووو
قطع کردم بکم کار کردم که ته بویی نبره بعد دوساعت بابام زنگ زد
پ: پسرم همه جی جوره فردا صبح ساعت چهار با جت شخصی میری نیویورک..برا دختره پاسپورت گرفتم اطلاعاتشو پیدا کردم و حلش کردم..فردا صب دوتا ماشین میاد***** تو و دختره میرید میشینید و اونیکی ماشینم برا احتیاط مره آدمه..گوشیتو از شب خاموش کن و پیشت نباشه من برات با آدما گوشی هم میفرستم..برا دختره هم میفرستم..چمدون اینا بر ندار از لباسایی که تو امارت من هس و مال خودته یه چمدون میفرستم..یه ساک دیگه هس که توش موله راحت خرج کن..برات یه انارت متوسط پیدا کردم آدرسشو آدمای توی نیویورک شما رو میبرن..اونجا زندگی نیکنید امارت کلی بادیگارد داره که خیلی امن هستن..مواظب خودتون باشید..
* بابا تو خیلی خوبیییی...خیلی ممنونم..
پ:خواهش میکنم..
قطع کردم..رفتم اتاق ته..البته توش نرفتم نگا کردم دیدم مشغول کاره زود رفتم اتاق ا/ت
* ببین زیاد وقت ندارم بهت توضیح بده فقط میگم که به صورت خیلی امن فردا صب ساعت ۴ میریم..
/ واقعا باید دستبوس مدرت باشه که اینقد خوبه
* آره واقعا..یکم بعد پدرت میاد..میخای ببینیش؟
/ آره میخام تف کنم تو وسط صورتش..
*هع..باش به تهیونگ میگم که بهتره ببینیش..
/اوکی..
اومدم بیرون..دیدم ته میره پایین..
*چی شده..
_اومد
*اوهوم
رفتیم پایین خوش وبش کردن و رفتیم اتاق کار ته..اونجا ته از لحظه ای که بامن صحبت میکرد استفاده کرد و زود تفنگشو در آورد و روبروی پارک گرفت..
* بهتره که دخترش ببینه و یه صحنه درام ایجاد شه
_ راس میگی برو بیارش
رفتم ا/ت رو آوردم و طوری نشون دادیم انگار گریه کرده و من هم غر زدم و عصبانی هستم..
بعددددد
شرایط
لایک:۱۰
کام:۱۰
۸.۷k
۱۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.