𝙸'𝚖 𝙼𝚘𝚗𝚜𝚝𝚎𝚛
𝙸'𝚖 𝙼𝚘𝚗𝚜𝚝𝚎𝚛
𝙿𝚊𝚛𝚝⁷
𝙹𝙺 𝚊𝚗𝚍 𝙷𝙰𝚈𝙾𝙾𝙽 =𝙰.𝚃🤏☻️
𝙰𝙳𝙼𝙸𝙽:𝙹𝙸𝚈𝙾𝙾𝙽🍫🦋
ملکه مادر لبخند رضایت و رندانه ای بر لبش مینشیند و از جواب برادرزاده اش خوشش میاید
________________________________________________
و منتظر جواب سویاست... سویا با دستپاچگی و لکنت از جا میپرد و میگوید
جانگ سویا : ر ... راستش ... امپراطور برای من ... قد جانم ارزش داره آره قد جانم
ملکه مادر : قابل قبوله ... جواب شما مونده دختر وزیر اعظم !
هایون بعد از کمی تفکر زیان باز کرد و گفت : سرورم امپراطور نزد من قدر یک سکه برای یک رعیت ارزشمند هستن !
امپراطور : قدر یک سکه ؟!
هایون : سرورم من معذرت میخوام اگر از جواب من اندوهگین شدین اما مردم امپراطور روءیا هستن و نزد آنها دریاهای خروشان و جنگل های پر درخت یا حتی جانشان برایشان بی ارزش است اگر سکه ای نداشته باشن تا گذر عمر کنند و برای من هم دریاهای خروشان و جنگل های پرداخت یا حتی جانم بی ارزش است اگر سرزمینم بی فرمانروا شود !
امپراطور لبخندی به خوش سخنی دختر میزند و ملکه مادر و لیا با خشم و غضب به او نگاه میکنند !
امپراطور : ملکه ی من ! چطوره سوال بعدی رو شما بپرسید؟
ملکه: بله سرورم... من فقط دلم میخواد جونگکوک خوشحال باشه ! اگر اندوه یا مشکلی شاهزاده رو مورد آزار قرار داد شما چه کاری میکنین؟
لیا : اولیا حضرت ! از اونجایی که خاندان من نفوذ زیادی بر دولت داره من از توان و نفوذم استفاده میکنم تا مشکلات رو از ایشون دور کنم !
امپراطور : بانو سویا شما چیزی بگین
سویا : من حواس ایشون رو از موضوعات پرت میکنم !
هایون : من در کتاب نویسنده و اندیشمند بزرگ کانگ ریونگ خوندم وقتی شخصی نگرانی یا مشکلی دارد باید با کسی سخن گوید تا اندوهش کاهش یابد ... ترجیحا برای همسرم جوشانده آرامش بخش دم میکنم و ساعتی با ایشون به گفتگو می پردازم!
امپراطور: شما دخترانِ خوش صحبتی هستین !حال من آخرین سوار رو میپرسم...
𝙿𝚊𝚛𝚝⁷
𝙹𝙺 𝚊𝚗𝚍 𝙷𝙰𝚈𝙾𝙾𝙽 =𝙰.𝚃🤏☻️
𝙰𝙳𝙼𝙸𝙽:𝙹𝙸𝚈𝙾𝙾𝙽🍫🦋
ملکه مادر لبخند رضایت و رندانه ای بر لبش مینشیند و از جواب برادرزاده اش خوشش میاید
________________________________________________
و منتظر جواب سویاست... سویا با دستپاچگی و لکنت از جا میپرد و میگوید
جانگ سویا : ر ... راستش ... امپراطور برای من ... قد جانم ارزش داره آره قد جانم
ملکه مادر : قابل قبوله ... جواب شما مونده دختر وزیر اعظم !
هایون بعد از کمی تفکر زیان باز کرد و گفت : سرورم امپراطور نزد من قدر یک سکه برای یک رعیت ارزشمند هستن !
امپراطور : قدر یک سکه ؟!
هایون : سرورم من معذرت میخوام اگر از جواب من اندوهگین شدین اما مردم امپراطور روءیا هستن و نزد آنها دریاهای خروشان و جنگل های پر درخت یا حتی جانشان برایشان بی ارزش است اگر سکه ای نداشته باشن تا گذر عمر کنند و برای من هم دریاهای خروشان و جنگل های پرداخت یا حتی جانم بی ارزش است اگر سرزمینم بی فرمانروا شود !
امپراطور لبخندی به خوش سخنی دختر میزند و ملکه مادر و لیا با خشم و غضب به او نگاه میکنند !
امپراطور : ملکه ی من ! چطوره سوال بعدی رو شما بپرسید؟
ملکه: بله سرورم... من فقط دلم میخواد جونگکوک خوشحال باشه ! اگر اندوه یا مشکلی شاهزاده رو مورد آزار قرار داد شما چه کاری میکنین؟
لیا : اولیا حضرت ! از اونجایی که خاندان من نفوذ زیادی بر دولت داره من از توان و نفوذم استفاده میکنم تا مشکلات رو از ایشون دور کنم !
امپراطور : بانو سویا شما چیزی بگین
سویا : من حواس ایشون رو از موضوعات پرت میکنم !
هایون : من در کتاب نویسنده و اندیشمند بزرگ کانگ ریونگ خوندم وقتی شخصی نگرانی یا مشکلی دارد باید با کسی سخن گوید تا اندوهش کاهش یابد ... ترجیحا برای همسرم جوشانده آرامش بخش دم میکنم و ساعتی با ایشون به گفتگو می پردازم!
امپراطور: شما دخترانِ خوش صحبتی هستین !حال من آخرین سوار رو میپرسم...
۵.۲k
۱۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.