پارت ۴۵
پارت ۴۵
#سایه2
┈───┈───┈──┈──
خواستم برم سمتش که صدای تهیونگ از پله ها اومد
سریع دوییدم تو یکی از اتاقا
وقتی رفت تو دستشویی لعنتی بهش فرستادم و رفتم پایین
تهیونگ:ا.ت
رفتم سمتش و بغلش کردم
چرا داری گریه میکنی ها؟
ا.ت:فکر کردم جیمین بود
ازش جدا شدم
چیزی نیست فقط دل درد گرفتم
تهیونگ:بهتره بریم
صورتتو بشور عزیزم
ا.ت:صورتمو شستم و با دستمال خشک کردم
تهیونگ:رژ لبشو از تو کیفش برداشتم
رفتم سمتش
پاک شده بزار تمدید کنم
ا.ت:چون یونگی منو بوسید تو دلم گفتم و لبخند کمرنگی رو لبم اومد
تهیونگ دستمو گذاشتم روی گونش و رژ لبشو تمدید کردم
با لبخندی دستشو گرفتم و رفتیم سمت پایین..
ا.ت:هزار بار تو دلم نفرینش کردم
که نزاشت جیمین و ببینم
رفتیم طبقه پایین
تهیونگ:فک کنم دیگه وقتشه چاگیا
رفتم سمت سوجونگ
سوجونگ:فهمیدم
میکروفون خواننده رو گرفتم
سلامی دوباره به همتون عرض میکنم
خیلی خوش اومدید امشب به مهمونی من
خیلی ممنونم که دعوتم و پذیرفتین و امشب اینجا حاظر شدین
امیدوارم تا اینجای مهمونی بهتون خوشگذشته باشه..
اما یه برنامه داریم
کیمتهیونگ عزیزم
رفیق من
امشب میخواد همسر آیندش رو بهتون معرفی کنه..
تهیونگ تشریف بیار اینجا
ا.ت:قلبم و حس نمیکردم
کم مونده بود صدای گریه و جیغم همه جارو برداره
چشمم خورد به چشم یونگی و جیمین
یونگی چشماش قرمز شده بود و از اصبانیت نمیدونست چیکار کنه
سرمو تکون دادم
آروم لب زدم
کمکم کن یونگی..
یونگی:دست جیمین و گرفتم فشار دادم
جیمین:میدونی که..
اون دختر مال توعه
خیلی زود پسش میگیریم
اون موقست که با خیال راحت میشینی و به همه معرفیش میکنی
یونگی:اگه اذیتش کنه جیمین..
هیچوقت خودمو نمیبخشم
ا.ت:چشمام قفل یونگی بود
اصلا از حرفای تهیونگ یه کلمه هم نفهمیدم به خودم اومدم که میومدم سمتم و همه ساکت بودن و به ما نگاه میکردن
تهیونگ:حلقه ظریف خوشگلی رو از توی جیب کتم در اووردم و زانو زدم
ا.ت:مجبور بودم تا وانمود کنم دوستش دارم
لبخندی زدم..
#سایه2
┈───┈───┈──┈──
خواستم برم سمتش که صدای تهیونگ از پله ها اومد
سریع دوییدم تو یکی از اتاقا
وقتی رفت تو دستشویی لعنتی بهش فرستادم و رفتم پایین
تهیونگ:ا.ت
رفتم سمتش و بغلش کردم
چرا داری گریه میکنی ها؟
ا.ت:فکر کردم جیمین بود
ازش جدا شدم
چیزی نیست فقط دل درد گرفتم
تهیونگ:بهتره بریم
صورتتو بشور عزیزم
ا.ت:صورتمو شستم و با دستمال خشک کردم
تهیونگ:رژ لبشو از تو کیفش برداشتم
رفتم سمتش
پاک شده بزار تمدید کنم
ا.ت:چون یونگی منو بوسید تو دلم گفتم و لبخند کمرنگی رو لبم اومد
تهیونگ دستمو گذاشتم روی گونش و رژ لبشو تمدید کردم
با لبخندی دستشو گرفتم و رفتیم سمت پایین..
ا.ت:هزار بار تو دلم نفرینش کردم
که نزاشت جیمین و ببینم
رفتیم طبقه پایین
تهیونگ:فک کنم دیگه وقتشه چاگیا
رفتم سمت سوجونگ
سوجونگ:فهمیدم
میکروفون خواننده رو گرفتم
سلامی دوباره به همتون عرض میکنم
خیلی خوش اومدید امشب به مهمونی من
خیلی ممنونم که دعوتم و پذیرفتین و امشب اینجا حاظر شدین
امیدوارم تا اینجای مهمونی بهتون خوشگذشته باشه..
اما یه برنامه داریم
کیمتهیونگ عزیزم
رفیق من
امشب میخواد همسر آیندش رو بهتون معرفی کنه..
تهیونگ تشریف بیار اینجا
ا.ت:قلبم و حس نمیکردم
کم مونده بود صدای گریه و جیغم همه جارو برداره
چشمم خورد به چشم یونگی و جیمین
یونگی چشماش قرمز شده بود و از اصبانیت نمیدونست چیکار کنه
سرمو تکون دادم
آروم لب زدم
کمکم کن یونگی..
یونگی:دست جیمین و گرفتم فشار دادم
جیمین:میدونی که..
اون دختر مال توعه
خیلی زود پسش میگیریم
اون موقست که با خیال راحت میشینی و به همه معرفیش میکنی
یونگی:اگه اذیتش کنه جیمین..
هیچوقت خودمو نمیبخشم
ا.ت:چشمام قفل یونگی بود
اصلا از حرفای تهیونگ یه کلمه هم نفهمیدم به خودم اومدم که میومدم سمتم و همه ساکت بودن و به ما نگاه میکردن
تهیونگ:حلقه ظریف خوشگلی رو از توی جیب کتم در اووردم و زانو زدم
ا.ت:مجبور بودم تا وانمود کنم دوستش دارم
لبخندی زدم..
۵.۳k
۱۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.