ادامه پارت ۴۳
ادامه پارت ۴۳
یونگی:جیمین کنارم نشسته بود
به زور اوورده بودمش
بعد از رفتن ا.ت خونه شبیه خونه مرده ها بود
دلتنگش بودیم..
با صدای جیمین به خودم اومدم
جیمین:یونگی..
ا..ا.ا.ت
یونگی:ضربان قلبم با شنیدن اسمش بالا رفت
نیم خیز شدم پشت میز
چشمامو میچرخوندم که دیدم همراه ته نشستن پشت میز که فاصله نسبتا کمی باهامون داشت
نفسم داشت قطع میشد
دلم میخواست بدون توجه به بقیه بدوعم سمتش و جوری تو بغلم بگیرمش که دلتنگیم برطرف بشه..
لاغر شده بود
لاغر تر از قبل
زیر چشماش گود افتاده بود
جیمین:بلند شدم
جلوی خودمو گرفتم تا اشکم در نیاد
فک کرده میتونه با یهمُشت کرم زیر چشماشو بپوشونه؟
یونگی:لبخند تلخی زدم
جیمین..
دلم براش تنگ شده
بغض وحشتناکی گلومو فشار میداد
جیمین باید ببینمش
جیمین:برو دستشویی طبقه دوم
الان آهنگو عوض میکنن
جو میشه پارتی
یکی و میفرستم سراغش
فقط برو بالا تا نیومده در نیا
خب؟
یونگی:ولی..
خودتم باید بیای
جیمین:میام.نگران نباش
یونگی:بلند شدم و رفتم طبقه دوم
در دستشویی و باز کردم و وایسادم جلوی آینه
ضربان قلبم قابل شمارش بود
نمیتونستم صبر کنم
آبی به صورتم زدم و بی حرکت سرجام ایستادم
جیمین:به یکی از خدمه ها گفتم که اشتباهی بخوره به ا.ت که لیوان مشروب روی لباسش بریزه و بعد با عذرخواهی سمت دستشویی راهنماییش کنه
ا.ت:مشروب قرمز رنگ تو دستم میچرخوندم
فکرم درگیر بود..
تهیونگ با دوستاش حرف میزد و من سرپا کنار میز وایساده بودم
که یه خدمه با سرعت بهم برخورد کرد
مشروب رو لباسم ریخت و کثیف شد
لیوان از دستم افتاد شکست ولی صدای آهنگ آنقدر زیاد بود که این صدا توش گُم بود
خدمه:آیگو ب..بیانه(عذرخواهی)
منو ببخشید واقعا بانو
بفرمایین سمت سرویس بهداشتی
من رو ببخشین
ا.ت:تهیونگ
تهیونگ:جانم
ا.ت:من لباسم کثیف شد
مجبورم برم دستشویی
برمیگردم
تهیونگ:زود برگرد عزیزم
ا.ت:رفتم سمت دستشویی
درو باز کردم
همون طور که به کثیفی لباسم قُرقُر میکردم
رفتم تو چشمم به لباسم بود که دستای یکی اومد رو چشمام
یونگی:جیمین کنارم نشسته بود
به زور اوورده بودمش
بعد از رفتن ا.ت خونه شبیه خونه مرده ها بود
دلتنگش بودیم..
با صدای جیمین به خودم اومدم
جیمین:یونگی..
ا..ا.ا.ت
یونگی:ضربان قلبم با شنیدن اسمش بالا رفت
نیم خیز شدم پشت میز
چشمامو میچرخوندم که دیدم همراه ته نشستن پشت میز که فاصله نسبتا کمی باهامون داشت
نفسم داشت قطع میشد
دلم میخواست بدون توجه به بقیه بدوعم سمتش و جوری تو بغلم بگیرمش که دلتنگیم برطرف بشه..
لاغر شده بود
لاغر تر از قبل
زیر چشماش گود افتاده بود
جیمین:بلند شدم
جلوی خودمو گرفتم تا اشکم در نیاد
فک کرده میتونه با یهمُشت کرم زیر چشماشو بپوشونه؟
یونگی:لبخند تلخی زدم
جیمین..
دلم براش تنگ شده
بغض وحشتناکی گلومو فشار میداد
جیمین باید ببینمش
جیمین:برو دستشویی طبقه دوم
الان آهنگو عوض میکنن
جو میشه پارتی
یکی و میفرستم سراغش
فقط برو بالا تا نیومده در نیا
خب؟
یونگی:ولی..
خودتم باید بیای
جیمین:میام.نگران نباش
یونگی:بلند شدم و رفتم طبقه دوم
در دستشویی و باز کردم و وایسادم جلوی آینه
ضربان قلبم قابل شمارش بود
نمیتونستم صبر کنم
آبی به صورتم زدم و بی حرکت سرجام ایستادم
جیمین:به یکی از خدمه ها گفتم که اشتباهی بخوره به ا.ت که لیوان مشروب روی لباسش بریزه و بعد با عذرخواهی سمت دستشویی راهنماییش کنه
ا.ت:مشروب قرمز رنگ تو دستم میچرخوندم
فکرم درگیر بود..
تهیونگ با دوستاش حرف میزد و من سرپا کنار میز وایساده بودم
که یه خدمه با سرعت بهم برخورد کرد
مشروب رو لباسم ریخت و کثیف شد
لیوان از دستم افتاد شکست ولی صدای آهنگ آنقدر زیاد بود که این صدا توش گُم بود
خدمه:آیگو ب..بیانه(عذرخواهی)
منو ببخشید واقعا بانو
بفرمایین سمت سرویس بهداشتی
من رو ببخشین
ا.ت:تهیونگ
تهیونگ:جانم
ا.ت:من لباسم کثیف شد
مجبورم برم دستشویی
برمیگردم
تهیونگ:زود برگرد عزیزم
ا.ت:رفتم سمت دستشویی
درو باز کردم
همون طور که به کثیفی لباسم قُرقُر میکردم
رفتم تو چشمم به لباسم بود که دستای یکی اومد رو چشمام
۵.۰k
۱۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.