پارت ۴۴
پارت ۴۴
#سایه2
┈───┈───┈──┈──
جیغ کوتاهی از ترس زدم
دستمو رو قفسه سینم گذاشتم
ت.تو کی هستی ها
دستتو بردار
و..وگرنه به شو.هرم میگم بیاد دخلتو بیاره فهمیدی؟
تا عقیمت نکردم گمشو
یونگی:تک خنده ای کردم و همونطور که درو قفل کردم خواستم حرفی بزنم که صداش بلند شد
محکم گرفت از روی دستام
ا.ت:درو برای چی قفل میکنی حرومزاده
دستاتو بردارررر
یونگی:دماغمو بالا کشیدم
اونوقت شوهرتون کجا تشریف دارن بانو؟
میشه بگی کی هستن؟
که عشق منو ازم دزدیدن؟
بغض صدام و خش دار و لرزون کرده بود
ا.ت:نا خودآگاه قطره اشک از چشمم سر خورد
ی..یونگی خودتی؟
یا من دارم خواب میبینم ها؟
گلوم از شدت بغض درد میکرد
یونگی:دستمو از روی چشماش برداشتم
اشکامو پاک کردم
اما باز ادامه داشتن
منم فرشته
تو خواب نمیبینی
ا.ت:خودمو انداختم تو بغلش و با صدای بلند گریه میکردم
بعد از چند دقیقه کوتاه ازش جدا شدم
به خودم جرات دادم و نگاهش کردم
دستامو رو صورتش گذاشتم و اشکاشو پاک کردم
دلم برات ت.تنگ شده یونگی
یونگی:من اینجام..
من اینجام کوچولو
میشه گریه نکنی؟
ا.ت:هروقت خودت گریه نکردی اینو ازم بخوا
یونگی من..من نمیخوام برم پیش اون
بریده بریده حرف میزدم و دماغمو بالا میکشیدم
یونگی..
هروقت بهم دست میزنه چشمامو میبندم فک میکنم تویی
وقتی منو میبوسه فکر میکنم تویی
عوضی چطور دلت میاد منو پیش اون تنها بزاری ها؟
چطور میتونی ولم کنی؟
یونگی:هی..هیش
آروم باش دختر
اشک تو چشمام نمیزاشت درست ببینمش
اون..تورو میبوسه؟
طاقت بیار
فک نکن تو این مدت دست رو دست گذاشتیم
یکم دیگه طاقت بیار باشه؟
ا.ت:باورم نمیشه
باورم نمیشه دیدمت
ج.جیمینن اون کجاست ها؟
یونگی:نمیتونه بیاد
باید من برم تا اون بیاد
وقت نداریم بچه
نمیخوای که شوهرت بیاد دخلمو بیاره؟
ا.ت:مشت محکمی بهش زدم
اسم اون عوضی رو پیش اسم من نزار
یونگی:خندیدم و دستمو رو صورتم کشیدم
میشه قبل رفتن یه کاری بکنم؟
ا.ت:چ...
یونگی:با گذاشتن لبم رو لباش
ادامه حرفش تو دهنش موند
مک کوتاهی به لب پایینش زدم
و ازش جدا شدم
بدون نگاه کردن بهش از دستشویی رفتم بیرون
ببخشید که تنهات گذاشتم
ازم نخوا که ببینمت و برم باشه؟
رفتم از پله ها پایین
جیمین با دیدنم بلند شد و دویید سمت طبقه بالا
جیمین:دیدم دستشو گذاشته رو دهنش که صدای گریش بلند نشه
┈───┈───┈──┈──
#سایه2
┈───┈───┈──┈──
جیغ کوتاهی از ترس زدم
دستمو رو قفسه سینم گذاشتم
ت.تو کی هستی ها
دستتو بردار
و..وگرنه به شو.هرم میگم بیاد دخلتو بیاره فهمیدی؟
تا عقیمت نکردم گمشو
یونگی:تک خنده ای کردم و همونطور که درو قفل کردم خواستم حرفی بزنم که صداش بلند شد
محکم گرفت از روی دستام
ا.ت:درو برای چی قفل میکنی حرومزاده
دستاتو بردارررر
یونگی:دماغمو بالا کشیدم
اونوقت شوهرتون کجا تشریف دارن بانو؟
میشه بگی کی هستن؟
که عشق منو ازم دزدیدن؟
بغض صدام و خش دار و لرزون کرده بود
ا.ت:نا خودآگاه قطره اشک از چشمم سر خورد
ی..یونگی خودتی؟
یا من دارم خواب میبینم ها؟
گلوم از شدت بغض درد میکرد
یونگی:دستمو از روی چشماش برداشتم
اشکامو پاک کردم
اما باز ادامه داشتن
منم فرشته
تو خواب نمیبینی
ا.ت:خودمو انداختم تو بغلش و با صدای بلند گریه میکردم
بعد از چند دقیقه کوتاه ازش جدا شدم
به خودم جرات دادم و نگاهش کردم
دستامو رو صورتش گذاشتم و اشکاشو پاک کردم
دلم برات ت.تنگ شده یونگی
یونگی:من اینجام..
من اینجام کوچولو
میشه گریه نکنی؟
ا.ت:هروقت خودت گریه نکردی اینو ازم بخوا
یونگی من..من نمیخوام برم پیش اون
بریده بریده حرف میزدم و دماغمو بالا میکشیدم
یونگی..
هروقت بهم دست میزنه چشمامو میبندم فک میکنم تویی
وقتی منو میبوسه فکر میکنم تویی
عوضی چطور دلت میاد منو پیش اون تنها بزاری ها؟
چطور میتونی ولم کنی؟
یونگی:هی..هیش
آروم باش دختر
اشک تو چشمام نمیزاشت درست ببینمش
اون..تورو میبوسه؟
طاقت بیار
فک نکن تو این مدت دست رو دست گذاشتیم
یکم دیگه طاقت بیار باشه؟
ا.ت:باورم نمیشه
باورم نمیشه دیدمت
ج.جیمینن اون کجاست ها؟
یونگی:نمیتونه بیاد
باید من برم تا اون بیاد
وقت نداریم بچه
نمیخوای که شوهرت بیاد دخلمو بیاره؟
ا.ت:مشت محکمی بهش زدم
اسم اون عوضی رو پیش اسم من نزار
یونگی:خندیدم و دستمو رو صورتم کشیدم
میشه قبل رفتن یه کاری بکنم؟
ا.ت:چ...
یونگی:با گذاشتن لبم رو لباش
ادامه حرفش تو دهنش موند
مک کوتاهی به لب پایینش زدم
و ازش جدا شدم
بدون نگاه کردن بهش از دستشویی رفتم بیرون
ببخشید که تنهات گذاشتم
ازم نخوا که ببینمت و برم باشه؟
رفتم از پله ها پایین
جیمین با دیدنم بلند شد و دویید سمت طبقه بالا
جیمین:دیدم دستشو گذاشته رو دهنش که صدای گریش بلند نشه
┈───┈───┈──┈──
۵.۷k
۱۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.