بوے باران ، بوے نم ، یک ڪوچہ ے تنها و من
بوے باران ، بوے نم ، یک ڪوچہ ے تنها و من
بغض سنڪَین، بوے غم، یک عالمہ رؤیا ومن
وقت رفتن چشم من پاے دلت افتاده بود
چشم گریان، دست لرزان،شد دلی رسوا و من
همچو یعقوب از فراقت دیده ام خشڪیده است
بوے پیراهن زکنعان، منتظر ، شیدا و من
دل ، غزالے خستہ، پایش بستہ در زنجیر عشق
عشق را اما چه سود؟ از رفتنت سودا و من
تا تو رفتے گرد غم بر روح و بر جانم نشست
ڪے شود آرام این دل ؟ چشم بر فردا و من....
بغض سنڪَین، بوے غم، یک عالمہ رؤیا ومن
وقت رفتن چشم من پاے دلت افتاده بود
چشم گریان، دست لرزان،شد دلی رسوا و من
همچو یعقوب از فراقت دیده ام خشڪیده است
بوے پیراهن زکنعان، منتظر ، شیدا و من
دل ، غزالے خستہ، پایش بستہ در زنجیر عشق
عشق را اما چه سود؟ از رفتنت سودا و من
تا تو رفتے گرد غم بر روح و بر جانم نشست
ڪے شود آرام این دل ؟ چشم بر فردا و من....
۱۲.۸k
۰۳ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.