پارت239
#پارت239
فرشید سراسیمه و کلافه بین کابینت ها میگشت !
در آخر عصبی در یک کابینت را کوبید و بلند گفت :
_روزبهههه؟
روزبه از داخل هال به اپن تکیه داد.
_چته صداتو انداختی سرت هوار میکشی؟
ده مترم بام فاصله نداریا!
چی میخوای؟
فرشید دستش را به معنای برو بابا به طرف روزبه تکان دادو گفت:
_اون ظرفه که میخوام نی!!
روزبه خندید و گفت:
_تو خانومه این خونه ای من از کجا بدونم؟
فرشید عصبی بشقاب ها را به طرف روزبه گرفت.
_با نمککککک ، فشار خونت بالانره اینقد نمکی !
بیا برو این ظرفا رو بچین ببینم!
روزبه ظرف ها را از دست فرشید گرفت و به طرف میز ناهار خوری رفت و زیر لبی رو ب عاطفه گفت:
_چشه این ؟ خر گازش گرفته؟
عاطفه ریز خندید .
_نمیدونم شاید !
مهرنوش از جا بلند شد و به کمک روزبه رفت.
...
فرشید سراسیمه و کلافه بین کابینت ها میگشت !
در آخر عصبی در یک کابینت را کوبید و بلند گفت :
_روزبهههه؟
روزبه از داخل هال به اپن تکیه داد.
_چته صداتو انداختی سرت هوار میکشی؟
ده مترم بام فاصله نداریا!
چی میخوای؟
فرشید دستش را به معنای برو بابا به طرف روزبه تکان دادو گفت:
_اون ظرفه که میخوام نی!!
روزبه خندید و گفت:
_تو خانومه این خونه ای من از کجا بدونم؟
فرشید عصبی بشقاب ها را به طرف روزبه گرفت.
_با نمککککک ، فشار خونت بالانره اینقد نمکی !
بیا برو این ظرفا رو بچین ببینم!
روزبه ظرف ها را از دست فرشید گرفت و به طرف میز ناهار خوری رفت و زیر لبی رو ب عاطفه گفت:
_چشه این ؟ خر گازش گرفته؟
عاطفه ریز خندید .
_نمیدونم شاید !
مهرنوش از جا بلند شد و به کمک روزبه رفت.
...
۹۲۶
۰۱ مهر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.