پارت237
#پارت237
مهری رو بر گرداند و خواست با قهر از بالکن بیرون بزند که روزبه بازویش را گرفت و کنار خودش کشیدش!
_از کی تا حالا انقده ناز نازو؟
مهری چشم ریز کرد .
از این بازی جدید خوشش آمده بود !
ته دلش گرم میشد .
حس خوبی داشت .
کنارش ! کنارِ آن قد بلندِ اخمو !
اصلا نمیتوانست هیچ جوره ب او حس بدی داشته باشد.
مهری_حرفای خودمو ب خودم پس نده!
روزبه بازویش را رهاکرد و دستش را دور گردنش انداخت.
خیره ب چشم های مهری لب زد:
_زورم زیاده.
مهری نگاهش را از صورت روزبه گرفت و سرش را پایین انداخت.
روزبه لبخندی زد .
خجالت کشیده بود؟
از این نزدیکی ؟ حدس میزد الان ، گونه هایش سرخ باشد و ضربان قلبش بالا.
_واخ واخ ، تو خجالتم میکشی؟
مهری گردنش را چند بار تکان داد !
_خجالت چیه عمو گردنم درد گرفت.
روزبه با قیافه ای کش آمده نگاهش کرد.
مهری_من دیگ ازت خجالت نمیکشم.
با جمله ی دوم مهری ، لبخند به لب های روزبه برگشت .
سرش را به سر مهرنوش تکیه داد .
بی اراده لب باز کرد.
_از وقتی اومدی خوش اخلاق تر شدم.
مهری_من که چیزی ندیدم! فک نمیکنم فرشیدم همچین نظری داشته باشه!
روزبه سرش را بلند کرد .
چشم هایش را محکم روی هم فشار داد.
چرا هرچه میگفت مهری خودش را به آن راه میزد.
پوفی کشید.
_نه خب ، تو که پیشمی حالم بهتره !
میدونی ی جوری که ...
با صدای فرشید که از هال می آمد هردو از جا پریدند .
" گفتم رو حرف من حرف نزن"
مهری دست روزبه را کنار زد.
_بیا بریم ببینیم چشونه اینا...
و هردو به طرف هال دویدند.
...
مهری رو بر گرداند و خواست با قهر از بالکن بیرون بزند که روزبه بازویش را گرفت و کنار خودش کشیدش!
_از کی تا حالا انقده ناز نازو؟
مهری چشم ریز کرد .
از این بازی جدید خوشش آمده بود !
ته دلش گرم میشد .
حس خوبی داشت .
کنارش ! کنارِ آن قد بلندِ اخمو !
اصلا نمیتوانست هیچ جوره ب او حس بدی داشته باشد.
مهری_حرفای خودمو ب خودم پس نده!
روزبه بازویش را رهاکرد و دستش را دور گردنش انداخت.
خیره ب چشم های مهری لب زد:
_زورم زیاده.
مهری نگاهش را از صورت روزبه گرفت و سرش را پایین انداخت.
روزبه لبخندی زد .
خجالت کشیده بود؟
از این نزدیکی ؟ حدس میزد الان ، گونه هایش سرخ باشد و ضربان قلبش بالا.
_واخ واخ ، تو خجالتم میکشی؟
مهری گردنش را چند بار تکان داد !
_خجالت چیه عمو گردنم درد گرفت.
روزبه با قیافه ای کش آمده نگاهش کرد.
مهری_من دیگ ازت خجالت نمیکشم.
با جمله ی دوم مهری ، لبخند به لب های روزبه برگشت .
سرش را به سر مهرنوش تکیه داد .
بی اراده لب باز کرد.
_از وقتی اومدی خوش اخلاق تر شدم.
مهری_من که چیزی ندیدم! فک نمیکنم فرشیدم همچین نظری داشته باشه!
روزبه سرش را بلند کرد .
چشم هایش را محکم روی هم فشار داد.
چرا هرچه میگفت مهری خودش را به آن راه میزد.
پوفی کشید.
_نه خب ، تو که پیشمی حالم بهتره !
میدونی ی جوری که ...
با صدای فرشید که از هال می آمد هردو از جا پریدند .
" گفتم رو حرف من حرف نزن"
مهری دست روزبه را کنار زد.
_بیا بریم ببینیم چشونه اینا...
و هردو به طرف هال دویدند.
...
۳.۲k
۰۱ مهر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.