درسته...
درسته...
بعضی آهنگا کار ماشین زمان رو انجام میدن و تورو میبرن به زمان و مکانی که فراموشش کرده بودی.
اون موقع که این آهنگ اومد دبیرستانی بودم.
یه دوست کله شق و بامزه داشتم که پایِ همه جور دیوونگی بود.
کله شق و پرحرف و شیطون بود تا روزی که تویِ راه مدرسه چشمش افتاد به یه دختر دبیرستانیِ سر به زیر و آروم که هر روز تنها از گوشه ی پیاده رو میرفت سمت مدرسه شون.
دیگه همه چی عوض شد...اون آدم شلخته که باید ده بار زنگ میزدی از خواب بیدار شه، یک ساعت زودتر بیدار میشد و خوش تیپ میکرد که توجه دختررو جلب کنه اما اون دختر انقدر سر به زیر بود که حتی سرشو بالا نمیاوارد.
کم حرف شده بود این رفیق ما، حرفم میزد شروع میکرد از دختره گفتن،
از گودیِ زیرِ چشمش، از موهای فر خوردش، از اینکه دست به سینه راه میره، از کوله پشتیِ بلندش...!
خیلی سماجت کرد
انقدر سر راهش سبز شد
انقدر نگاش کرد
که دختره دیگه فهمید بود این ول کن نیست...
رفیق ما دیدنی بود وقتی دختره میومد...قبل از اینکه بیاد دو ساعت جمله آماده میکرد که بهش بگه اما همینکه سروکلش پیدا میشد دست و پاهاش میلرزید، رنگش میپرید، میگفت الان که سکته کنم.
خلاصه یه روز کلی با هم تمرین کردیم و کلی حرف آماده کردیم که بهش بگه...
دنبالش راه افتادیم و دختره یدفه یه جا وایساد و نگاهش کرد
هلش دادم جلو...از پشت نگاش میکردم...با بدبختی راه میرفت...
وایساد جلو دختره...زل زد بهش ...هیچ کدوم از اون حرفارو نتونست بزنه ، فقط یکم نگاش کرد و با لرز گفت: دوسِت دارم.
دختره ام یکم نگاش کرد ، لبخندشو قایم کرد ،خودکارشو از کیفش در آوارد و شمارشو نوشت تو یه برگه و داد.
هر چند من تنها شدم و اون رفیقم دیگه کارش شده بود دل ضعفه و قرار و اس ام اس بازی،اما حالشو که میدیدم حال میکردم...
چند ماه از دوستی شون گذشته بود که دختره همراه خانوادش از ایران رفت...
این رفیق ما موند و....
بازم اومد سراغم
اون موقع ها گوشی بردن مدرسه واقعا ممنوع بود....میگرفتن حد اقل سه روز اخراج...اما این رفیق ما همیشه گوشیشو میاوارد مدرسه و زنگ تفریح مینشستیم اون گوشه ی حیاط رویِ سکوهای سیمانی و این آهنگو پلی میکرد و خیره میشد به آسفالت...هیچی ام نمیگفت....
دیگه نه کله شق بود نه پر حرف نه شیطون...خیلی گذشت از ماجرای رفتنِ دختره ، اما این رفیق ما دیگه اون آدم سابق نشد که نشد...
#علی_سلطانی
بعضی آهنگا کار ماشین زمان رو انجام میدن و تورو میبرن به زمان و مکانی که فراموشش کرده بودی.
اون موقع که این آهنگ اومد دبیرستانی بودم.
یه دوست کله شق و بامزه داشتم که پایِ همه جور دیوونگی بود.
کله شق و پرحرف و شیطون بود تا روزی که تویِ راه مدرسه چشمش افتاد به یه دختر دبیرستانیِ سر به زیر و آروم که هر روز تنها از گوشه ی پیاده رو میرفت سمت مدرسه شون.
دیگه همه چی عوض شد...اون آدم شلخته که باید ده بار زنگ میزدی از خواب بیدار شه، یک ساعت زودتر بیدار میشد و خوش تیپ میکرد که توجه دختررو جلب کنه اما اون دختر انقدر سر به زیر بود که حتی سرشو بالا نمیاوارد.
کم حرف شده بود این رفیق ما، حرفم میزد شروع میکرد از دختره گفتن،
از گودیِ زیرِ چشمش، از موهای فر خوردش، از اینکه دست به سینه راه میره، از کوله پشتیِ بلندش...!
خیلی سماجت کرد
انقدر سر راهش سبز شد
انقدر نگاش کرد
که دختره دیگه فهمید بود این ول کن نیست...
رفیق ما دیدنی بود وقتی دختره میومد...قبل از اینکه بیاد دو ساعت جمله آماده میکرد که بهش بگه اما همینکه سروکلش پیدا میشد دست و پاهاش میلرزید، رنگش میپرید، میگفت الان که سکته کنم.
خلاصه یه روز کلی با هم تمرین کردیم و کلی حرف آماده کردیم که بهش بگه...
دنبالش راه افتادیم و دختره یدفه یه جا وایساد و نگاهش کرد
هلش دادم جلو...از پشت نگاش میکردم...با بدبختی راه میرفت...
وایساد جلو دختره...زل زد بهش ...هیچ کدوم از اون حرفارو نتونست بزنه ، فقط یکم نگاش کرد و با لرز گفت: دوسِت دارم.
دختره ام یکم نگاش کرد ، لبخندشو قایم کرد ،خودکارشو از کیفش در آوارد و شمارشو نوشت تو یه برگه و داد.
هر چند من تنها شدم و اون رفیقم دیگه کارش شده بود دل ضعفه و قرار و اس ام اس بازی،اما حالشو که میدیدم حال میکردم...
چند ماه از دوستی شون گذشته بود که دختره همراه خانوادش از ایران رفت...
این رفیق ما موند و....
بازم اومد سراغم
اون موقع ها گوشی بردن مدرسه واقعا ممنوع بود....میگرفتن حد اقل سه روز اخراج...اما این رفیق ما همیشه گوشیشو میاوارد مدرسه و زنگ تفریح مینشستیم اون گوشه ی حیاط رویِ سکوهای سیمانی و این آهنگو پلی میکرد و خیره میشد به آسفالت...هیچی ام نمیگفت....
دیگه نه کله شق بود نه پر حرف نه شیطون...خیلی گذشت از ماجرای رفتنِ دختره ، اما این رفیق ما دیگه اون آدم سابق نشد که نشد...
#علی_سلطانی
۱۲.۲k
۲۱ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.