غیرتی من
غیرتی من
پارت13
(شی یان)
نشسته بودم داشتم قهوه میخوردم که ناشناس زنگ زد
شی یان:الو
شویی:پشو بیا اینجا کوی با اسلحه رفت
شی یان:شما؟
شویی:وای چقدر خنگی دوست کوی دیگه وای پشو بیا کوی با یه اسلحه رفت خونه نامزدش
شی یان:ادرس بفرست الان میام
ادرسو برام برستاد یا اسلحه ورداشتم رفتم رسیدم که دیدم کوی اسلحه رو گذاشته و سرش اروم نزدیکش شوم رفتم نزدیکش دستمو اوم اوروم بالا تا خواست بزنه دستشو گرفتم به سمت دیوار گلولا زد توی دیوار و از حال رفت رفتم نزدیکش بغلش کردم یه پسره هم جلوم بود انگار که مجسمه میخواستم از در خونه برم بیرون که پسره اومد جلوم
یوان:کجا داری میری؟
شی یان:ربط داره؟
یوان:اره داری نامزدشم
شی یان:خب هرکی میخوای باش من قرار باهاش ازدواج کنم
یوان:فکر کردی طلاقش میدم
شی یان:یه کاری میکنم که التماس کنی که طلاق بگیری
یوان:حالا میبینیم
پسش زدم کوی رو خوابوندم روی صندلی عقب نشستم رفتم سمت خونم کوی رو بلند کردم بردم طبقه بالا گذاشتمش روی تخت اتاق مهمان پتو هم روش کشیدم رفتم توی اتاق خودم لباس راحتی پوشیدم دراز کشیدم روی تخت و زود خوابم برد
(صبح)
تو خواب ناز بودم که با صدای جیغ از خواب بیدار شدم بدو بدو رفتم توی اتاق کوی درو باز کردم دیدم نشسته روی تخت موها بهم ریخته داره به من نگاه میکنه
کوی:من اینجا چیکار میکنم؟
شی یان:دیروز بیهوش شدی اوردمت اینجا
کوی:تو منو اوردی اینجا
شی یان:نه دوتا خانم اوردم تا رو تا بالا بغل کردن خب چه سوالیه خودم اوردمت دیگه
کوی:اهان چرا نبردی خونه خودم؟
شی یان:گفتم شاید اون پسره دوباره بیاد حالت بد بشه
کوی:اهان
از روی تخت بلند شد رفت دست شویی اومد بیرون از در اتاق رفت یزورن از پله ها رفت
کوی:من دیگه برم
هیچی نگفتم رفت
(جنگ کوی)
اومدم از خونه بیرون یه اسنپ گرفتم رفتم خونه رسیدم وارد خونه شدم که دیدم یوان داییم زن داییم یویو(دختر دایی کوی) شویی جلوم وایساده بودن
دایی:از دیشب کجا بودی؟
یوان:تو رو کجا برد؟
شویی:گوشیت کو؟
زن دایی:اون پسره کیه؟
کوی:همه سوالاتون رو حس نمکنم که باید جواب بدم سویی گوشی بالاست زن دایی خاستگاره
از بغلشون رد شدم داشتم از مله ها میرفتم بالا
کوی:اشغال عوضی تو هم از خونه من برو بیرون
همه برگشتن داشتن منو نگاه میکردن
کوی:منظورم یوانه....
پارت13
(شی یان)
نشسته بودم داشتم قهوه میخوردم که ناشناس زنگ زد
شی یان:الو
شویی:پشو بیا اینجا کوی با اسلحه رفت
شی یان:شما؟
شویی:وای چقدر خنگی دوست کوی دیگه وای پشو بیا کوی با یه اسلحه رفت خونه نامزدش
شی یان:ادرس بفرست الان میام
ادرسو برام برستاد یا اسلحه ورداشتم رفتم رسیدم که دیدم کوی اسلحه رو گذاشته و سرش اروم نزدیکش شوم رفتم نزدیکش دستمو اوم اوروم بالا تا خواست بزنه دستشو گرفتم به سمت دیوار گلولا زد توی دیوار و از حال رفت رفتم نزدیکش بغلش کردم یه پسره هم جلوم بود انگار که مجسمه میخواستم از در خونه برم بیرون که پسره اومد جلوم
یوان:کجا داری میری؟
شی یان:ربط داره؟
یوان:اره داری نامزدشم
شی یان:خب هرکی میخوای باش من قرار باهاش ازدواج کنم
یوان:فکر کردی طلاقش میدم
شی یان:یه کاری میکنم که التماس کنی که طلاق بگیری
یوان:حالا میبینیم
پسش زدم کوی رو خوابوندم روی صندلی عقب نشستم رفتم سمت خونم کوی رو بلند کردم بردم طبقه بالا گذاشتمش روی تخت اتاق مهمان پتو هم روش کشیدم رفتم توی اتاق خودم لباس راحتی پوشیدم دراز کشیدم روی تخت و زود خوابم برد
(صبح)
تو خواب ناز بودم که با صدای جیغ از خواب بیدار شدم بدو بدو رفتم توی اتاق کوی درو باز کردم دیدم نشسته روی تخت موها بهم ریخته داره به من نگاه میکنه
کوی:من اینجا چیکار میکنم؟
شی یان:دیروز بیهوش شدی اوردمت اینجا
کوی:تو منو اوردی اینجا
شی یان:نه دوتا خانم اوردم تا رو تا بالا بغل کردن خب چه سوالیه خودم اوردمت دیگه
کوی:اهان چرا نبردی خونه خودم؟
شی یان:گفتم شاید اون پسره دوباره بیاد حالت بد بشه
کوی:اهان
از روی تخت بلند شد رفت دست شویی اومد بیرون از در اتاق رفت یزورن از پله ها رفت
کوی:من دیگه برم
هیچی نگفتم رفت
(جنگ کوی)
اومدم از خونه بیرون یه اسنپ گرفتم رفتم خونه رسیدم وارد خونه شدم که دیدم یوان داییم زن داییم یویو(دختر دایی کوی) شویی جلوم وایساده بودن
دایی:از دیشب کجا بودی؟
یوان:تو رو کجا برد؟
شویی:گوشیت کو؟
زن دایی:اون پسره کیه؟
کوی:همه سوالاتون رو حس نمکنم که باید جواب بدم سویی گوشی بالاست زن دایی خاستگاره
از بغلشون رد شدم داشتم از مله ها میرفتم بالا
کوی:اشغال عوضی تو هم از خونه من برو بیرون
همه برگشتن داشتن منو نگاه میکردن
کوی:منظورم یوانه....
۳.۹k
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.