ʚFOR YOUɞ
ʚFOR YOUɞ
ʚPART_²⁷ɞ
جیمین: ای بابا
ات ویو
میدونستم جیمین چی می خواد اما نه رفتم بالا اما زسپ باز نمیشد پس
ات: جیمین
جیمین: چیه
ات: بیا زیپ و باز کن
جیمین: اومدم
جیمین اومد زیپو برام باز کرد داشتم لباسم و در می آوردم که یکی به سرعت انداختم رو تخت
ات: چی.... چیکار میکنی
جیمین: میبینی
(اسمات)
فردا صبح
ات ویو
با دل درده شدید از خواب بیدار شدم خیلس درد داشتم نشستم رو تخت و شروع کردم گریه کردن اون آقا هم خواب بود منم گریه میکردم چون درد داشتم پس جیغ زدم
ات: جیغغغغغغغغغغفغ (بلندو گریه)
جیمین: کی حمله کرده؟(خواب آلود)
ات: درد(گریه)
جیمین: تویی
ات: آره(گریه)
جیمین: چته
ات: دلم درد میکنه(گریه)
جیمین: خب گفتم چی شده
ات: جیغغغغغغغغ(داد و گریه)
جیمین: درد داری
ات: آله(کیوت و گریه)
جیمین: گریه نکن بیا بریم حموم
ات: باشه(گریه)
رفتیم حموم و حموم کردیم اومدیم بیرون من به خاطر دردم آروم میرفتم یهو جیمین براید استایل بغلم کرد و بردم پایین و گذاشتم رو اپن
جیمین: خب از اونجایی که کسی خونه نیست باید صبحونه امروز و....
ات: من درست کنم
جیمین: نخیر من درست کنم
ات: اما
جیمین: اما نداریم
ات: باشه پس منم می مونم اینجا
جیمین: باشه
ات و جیمین:(خنده)
(یک هفته بعد)
ات ویو
همه چیز خوب بود تا اینکه هیونجین دشمن جیمین منو دزدید الان چند روزه که توی یک اتاق هستم و نمی دونم چخبره فقط یکی میاد بهم غذا میده و میره و خیلی از غذاهاشون تا بوشون بهم میخوره حالم بد میشه و بالا میارم
بازم مثل همیشه رفتم پشت در
ات:....
ʚPART_²⁷ɞ
جیمین: ای بابا
ات ویو
میدونستم جیمین چی می خواد اما نه رفتم بالا اما زسپ باز نمیشد پس
ات: جیمین
جیمین: چیه
ات: بیا زیپ و باز کن
جیمین: اومدم
جیمین اومد زیپو برام باز کرد داشتم لباسم و در می آوردم که یکی به سرعت انداختم رو تخت
ات: چی.... چیکار میکنی
جیمین: میبینی
(اسمات)
فردا صبح
ات ویو
با دل درده شدید از خواب بیدار شدم خیلس درد داشتم نشستم رو تخت و شروع کردم گریه کردن اون آقا هم خواب بود منم گریه میکردم چون درد داشتم پس جیغ زدم
ات: جیغغغغغغغغغغفغ (بلندو گریه)
جیمین: کی حمله کرده؟(خواب آلود)
ات: درد(گریه)
جیمین: تویی
ات: آره(گریه)
جیمین: چته
ات: دلم درد میکنه(گریه)
جیمین: خب گفتم چی شده
ات: جیغغغغغغغغ(داد و گریه)
جیمین: درد داری
ات: آله(کیوت و گریه)
جیمین: گریه نکن بیا بریم حموم
ات: باشه(گریه)
رفتیم حموم و حموم کردیم اومدیم بیرون من به خاطر دردم آروم میرفتم یهو جیمین براید استایل بغلم کرد و بردم پایین و گذاشتم رو اپن
جیمین: خب از اونجایی که کسی خونه نیست باید صبحونه امروز و....
ات: من درست کنم
جیمین: نخیر من درست کنم
ات: اما
جیمین: اما نداریم
ات: باشه پس منم می مونم اینجا
جیمین: باشه
ات و جیمین:(خنده)
(یک هفته بعد)
ات ویو
همه چیز خوب بود تا اینکه هیونجین دشمن جیمین منو دزدید الان چند روزه که توی یک اتاق هستم و نمی دونم چخبره فقط یکی میاد بهم غذا میده و میره و خیلی از غذاهاشون تا بوشون بهم میخوره حالم بد میشه و بالا میارم
بازم مثل همیشه رفتم پشت در
ات:....
۱۴.۹k
۱۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.