فیک جونگکوک: اتاق۳۱۱
فیکجونگکوک: اتاق۳۱۱
part⁴⁸
ویو چهمین
اینجا خیلی اتاق داره و این ترسم رو بیشتر میکنه
با ترس داشتم اتاقها رو میگشتم که در یا اتاق رو باز کردم
سرویس بهداشتی بود و تصمیمگرفتم توش رو بگردم
رفتم جلو و از زیر یکی از سرویسها دست دیدم
[(اسلاید۲؛ چیزی که چهمین دیده)]
ترسیده عقب رفتم
یه حسی بهم میگفت فرار کن ولی یه حسی میگفت یکی کمک میخواد
ترسیده به دیوار چسبیده بودم و به در سرویس نگاه میکردم
بیحرکت و بیصدا بودم و از ترس قفسهای سینم بالا پایین میشد
چوب رو محکم دستم گرفته بودم و داشتم به در نگاه میکردم
صدای خورد شدن استخوان و به دندون کشیدن گوشت از داخل سرویس شنیده میشد و این ترسم رو بیشتر میکرد
هر ثانیهای که اونجا بودم بیشتر به ترسم اضافه میشد و انگار داشت قلبم میاُمد توی دهنم
داشتم به سرویس نگاه میکرد که صدای یوری رو شنیدم
یوری: چهمین...چهمین...کجاییدختر...ما تفنگرو پیدا کردیم بیا بریم(بلند)
وای نه یوری خیلی بلند حرف زد با صدای بلند یوری دیگه صدای از سرویس نشنیدم
ترسیدم و با دو از اونجا بیرون اُمدم و رفتم پیش یوری و مینسو
دستم رو گذاشتم رو شونههای یوری و نفس نفس زنان بهش گفتم...
+یکی توی سرویس بود دستایی خونی از زیر دَر بیرون بود(نفسنفسزنان)
یوری:چی؟(ترس)
مینسو:وای نه باید از اینجا بریم(ترس)
مینسو دست یوری رو گرفت و یوری دست منو و شروع کردیم به دویدن
اینقدر تند میدویدم که سریع از اونجا دور شدیم
من به پشت سرمنگاه کردم
و کسی قد بلند، با بدنی لخت رو جلوی ساختمون دیدم
+اون دیگه چه کوفیته(ترس)
با حرفم همون جوری که میدویدم که مینسو و یوری برگشتن نگاه کردن و همون چیزی رو دیدن که من دیدم
سرعت دویدنمون روو بیشتر کردیم و وقتی که برگشتم ببینم هنوز هستش یا نه
دیدم هنوز بودش
سرجاش وایساده بود و یهو روی چهار دسته پاش نشست و شروع به دویدن کرد
درست مثل حیونای چهار دسته پا
سرعت دویدنش از حیوانای چهار دسته پا بیشتر بود
جیغ بلندی زدم که یوری و مینسو اونو دیدن و یور یجیغ بلندی کشید و مینسو فریاد بلندی زد
سرعتمون رو بیشتر کردیم ولی اون چیز نا مشخص با سرعتش بیشتر بود
ترسیده بودیم که یهو...
part⁴⁸
ویو چهمین
اینجا خیلی اتاق داره و این ترسم رو بیشتر میکنه
با ترس داشتم اتاقها رو میگشتم که در یا اتاق رو باز کردم
سرویس بهداشتی بود و تصمیمگرفتم توش رو بگردم
رفتم جلو و از زیر یکی از سرویسها دست دیدم
[(اسلاید۲؛ چیزی که چهمین دیده)]
ترسیده عقب رفتم
یه حسی بهم میگفت فرار کن ولی یه حسی میگفت یکی کمک میخواد
ترسیده به دیوار چسبیده بودم و به در سرویس نگاه میکردم
بیحرکت و بیصدا بودم و از ترس قفسهای سینم بالا پایین میشد
چوب رو محکم دستم گرفته بودم و داشتم به در نگاه میکردم
صدای خورد شدن استخوان و به دندون کشیدن گوشت از داخل سرویس شنیده میشد و این ترسم رو بیشتر میکرد
هر ثانیهای که اونجا بودم بیشتر به ترسم اضافه میشد و انگار داشت قلبم میاُمد توی دهنم
داشتم به سرویس نگاه میکرد که صدای یوری رو شنیدم
یوری: چهمین...چهمین...کجاییدختر...ما تفنگرو پیدا کردیم بیا بریم(بلند)
وای نه یوری خیلی بلند حرف زد با صدای بلند یوری دیگه صدای از سرویس نشنیدم
ترسیدم و با دو از اونجا بیرون اُمدم و رفتم پیش یوری و مینسو
دستم رو گذاشتم رو شونههای یوری و نفس نفس زنان بهش گفتم...
+یکی توی سرویس بود دستایی خونی از زیر دَر بیرون بود(نفسنفسزنان)
یوری:چی؟(ترس)
مینسو:وای نه باید از اینجا بریم(ترس)
مینسو دست یوری رو گرفت و یوری دست منو و شروع کردیم به دویدن
اینقدر تند میدویدم که سریع از اونجا دور شدیم
من به پشت سرمنگاه کردم
و کسی قد بلند، با بدنی لخت رو جلوی ساختمون دیدم
+اون دیگه چه کوفیته(ترس)
با حرفم همون جوری که میدویدم که مینسو و یوری برگشتن نگاه کردن و همون چیزی رو دیدن که من دیدم
سرعت دویدنمون روو بیشتر کردیم و وقتی که برگشتم ببینم هنوز هستش یا نه
دیدم هنوز بودش
سرجاش وایساده بود و یهو روی چهار دسته پاش نشست و شروع به دویدن کرد
درست مثل حیونای چهار دسته پا
سرعت دویدنش از حیوانای چهار دسته پا بیشتر بود
جیغ بلندی زدم که یوری و مینسو اونو دیدن و یور یجیغ بلندی کشید و مینسو فریاد بلندی زد
سرعتمون رو بیشتر کردیم ولی اون چیز نا مشخص با سرعتش بیشتر بود
ترسیده بودیم که یهو...
۷.۸k
۱۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.