اربابایمن

#اربابای_من
پارت13

*اشکال نداره یه اتفاق بود که یهو زد زیر گریه و گفت

_دلم میخواد بمیرم دیگه نمیتونم

*هی چرا انقد دل نازکی اشکال نداره حالا هم برو استراحت کن فردا کلی کار داری

_نمیخوام دلم میخواد بمیرم

*ببین ا.ت جان منم میتونم خشن باشم و کار تهیونگ رو تموم کنم

_نه نه غلط کردم

*آفرین حالا هم برو استراحت کن

(ا.ت رفت خوابید کوک هم رفت اتاقش و خوابید)
صبح

_ از خواب بیدار شدم کل دیشب کابوس می‌دیم برای اینکه حالم بهتر بشه رفتم یه دوش ۱۰ مینی گرفتم........حوله را پوشیدم و اومدم بیرون ، موهام رو خشک کردم و حوله را در آوردم انداختم روی تخت اومدم برم لباس هام را بپوشم که یا علی در باز شد و کوک مثل بز اومد داخل منم یکی از دستام رو جلو سینه*هام گذاشتم و با اون یکی دستم جلوم رو گرفتم و با تمام قدرت جیغ کشیدم کوک یه نگاه ریزی بهم انداخت که چشاش چهارتا شدن و فوراً از اتاق رفت بیرون و از پشت در گفت

*عه چیزه شرمنده باید در میزدم و قتی آماده شدی بگو بیام کارت دارم
دیدگاه ها (۳۳)

#ازدواج_اجباری🦋> <پارت: 7🥺> ••••••••••••••••••••••••••••••••...

(وقتی سنت خیلی کمه و پریود میشی و میری به اونا میگی (به عنوا...

#اربابای_منپارت12(چند مین بعد )+ممنون هیونگ اگه نبودی قطعاً ...

#اربابای_منپارت 11(ویو کوک)بالاخره کارای باند که تهیونگ بهم ...

هرزه ی حکومتی پارت ۹ا/ت : ....کوک چرا مست کردی . نگرانکوک : ...

هرزه ی حکومتی پارت ۸ کوک : ...بلدی غذا درست کنی؟ ا/ت : آرههه...

پارت ۹۷ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط