ازدواجاجباری

#ازدواج_اجباری🦋>
<پارت: 7🥺>
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••

(با ذهن خدتون این شبو تصور کنید)

بد از اینکه ار*ضا شدیم ازش کشیدم بیرون
ک دیدم یکی دارع ازمون عکس میگیره


ته: هوی هرزه چرا ازمون عکس میگیر(عصبی)
یونا: ک ب ات خیانت میکنی ار عوضی!(عربده)



ویو یونا
این تهیونگ عوضی ****
رفتم سمت عمارت ات
وقتی ک رسیدم ماشینمو پارک کردم
زنگ در رو زدم



ویو ات
نمیدونم چقذر بود خابیده بودم رفتن از پنجره
بیرون رو نگا کنم
دیدم یونا دارع میاد سمت در خونه
سریع از پله ها رفتم پایین
و درو براش باز کردم


ات: سلام خوبی؟
یونا: سلام ممنونم خوبم ت خبی؟
ات: ار بیا تو
یونا: ن میخام این عکسارو بت نشون بدم
بعدش سریع بایر برم سرکارم
(ت بار کار میکنه🗿)
ات: باشع ممنون
یونا:خواهش خدا حافظ


ویو ات
وقتی ک عکسارو باز کردم
دیدم ک تهیونگ داره
یکی دیگ رو میکنه
خیلی اعصبانی شدم
ک صدا در اومد
دیدن تهیونگ اومده


ته: سلام بیبی(م*ست)
ات: مرتیکه عوضی(داد)
ات: ب چه جرعتی ب من خیانت میکنی هاا
(خیلی عصبی)
با ک گفتم من هرکاری ک دوست داشته باشم
میکنم
چون اصلا ت رو دوست ندارم(پوزخند)
فق یکی رو میخواستم برای بچه بیا ره الانم
اماده ایی



ویو ات
وقتی ک اینو گفت بدن*م لرزید....
و خمارییییی.... 😂💔
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
<عد: #وی🤍>
دیدگاه ها (۳)

(وقتی سنت خیلی کمه و پریود میشی و میری به اونا میگی (به عنوا...

#خیانت_پنهانپارت 7ولی من جواب ندادم کاملی گفت*خوب ا.ت جوابشو...

#اربابای_من پارت13*اشکال نداره یه اتفاق بود که یهو زد زیر گر...

#اربابای_منپارت12(چند مین بعد )+ممنون هیونگ اگه نبودی قطعاً ...

پارت ۷۷ فیک ازدواج مافیایی

love Between the Tides²⁹م: تو خونه ی ما براش نامه نوشته بودی...

وقتی دخترشو دوست نداشت 💔ویو اتصبح مثل همیشه از خواب بلند شدم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط