اربابایمن

#اربابای_من
پارت 11

(ویو کوک)

بالاخره کارای باند که تهیونگ بهم گفته بود تموم شد و به سمت خونه رفتم ..... وقتی رسیدم یک خانم مسن داشت غذا درست میکرد و هیچ خبری از ا.ت و تهیونگ نبود بی خیال شدم و به سمت اتاق تهیونگ رفتم تا ازش بپرسم این خانم کیه و هم کارای باند تموم شد وقتی در اتاق را باز کردم با چیزی که دیدم خیلی عصبی و ناراحت شدم......

*تهیونگ داری چه غلطی می‌کنی

_جونگ کوک کمکم کن هق هق (هق گریس 😂)

+هیونگ شما دخالت نکن

*چی داری میگی تهیونگ از روش بیا اینور

+هیونگ دارم تنبیهش میکنم دخالت نکن

*خفه شو بابا مگه نگفتی به میا خیانت نمیکنم پس الان داری چه گوهی میخوری

+درست صحبت کن با برادر بزرگترت

*همش یکسال ازم بزرگ‌تری انقد منم منم نکن از روش بلند شو
(تهیونگ از روی ا.ت بلند میشه)
تهیونگ وقتی از روی ا.ت بلند شد چشمام پر اشک بود و هق هق ا.ت سکوت را شکسته بود به سمت ا.ت رفتم و خیلی سرد گفتم زود برو اتاقت اونم از ترس رفت ، من موندم و تهیونگ که سعی میکرد گریه نکنه .......هیونگ چرا انقد خودتو عذاب میدی خالی کن این احساس را یکم سبک بشی ، هیچی نمی گفت فقط دستاش را مشت کرد و روی پاهاش زور میداد تا گریه نکنه رفتم روبه روش وایسادم دستاش را گرفتم و از حالت مشت در آوردم سرش رو در آغوش گرفتم و گفتم اون قلب لنتی رو خالی کن.........می‌دونم سخته عزیزت رو از دست بدی ولی اگه با خودت این کارو بکنی بدتر میشه حالت که احساس کردم لباسم خیس شد اره بلاخره این احساسشو خالی کرد خوشحال بودم تونستم ارومش کنم برای همین بیشتر به خودم فشوردمش
دیدگاه ها (۰)

#اربابای_منپارت12(چند مین بعد )+ممنون هیونگ اگه نبودی قطعاً ...

#اربابای_من پارت13*اشکال نداره یه اتفاق بود که یهو زد زیر گر...

#اربابای_منپارت10تعجب کردم خانم جئون نبود که تهیونگ صورت پر ...

لباس های پارت 6ازداوج اجباری

سلام پرنسسا 💖💖 🌼خیانت درون عشق 🌼 ....پارت دوم....ـ ویو ت...

سه پارتی هیسونگ p۲

love Between the Tides²⁴تهیونگم: خوش گذشتتهیونگ: آره خیلی خو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط