چشمانش را باز کرد.
چشمانش را باز کرد.
تو زیبایی؛
ان بسیار زیبا بود. چشمانی که شبدر های سبز چهاربرگ را در خود حبس کرده اند و کهکشانی را در خود جای داده بودند.
گونه های سرخش یادآور گلبرگ های مخملی رز بودند و همزمان سیب های سرخ بر لبهایش جا خشک کرده بودند.
قلم را بر بوم کشید تا اورا را نقاشی کند.
او کهکشان میکشید، شبدرهای چهاربرگ، سیب و گل رز، رقص چمن ها، نردبان آفتاب، برق مهتاب، بوسهی باران بر جوانه های خشک، لبخند خورشید به ماهش، خشم دریا بر ساحلش، رنگین کمان ساکن بر صدف، مروارید های آسمان ..
همه را کشید تا خلق کند چهره فرشته اش را
تو زیبایی؛
ان بسیار زیبا بود. چشمانی که شبدر های سبز چهاربرگ را در خود حبس کرده اند و کهکشانی را در خود جای داده بودند.
گونه های سرخش یادآور گلبرگ های مخملی رز بودند و همزمان سیب های سرخ بر لبهایش جا خشک کرده بودند.
قلم را بر بوم کشید تا اورا را نقاشی کند.
او کهکشان میکشید، شبدرهای چهاربرگ، سیب و گل رز، رقص چمن ها، نردبان آفتاب، برق مهتاب، بوسهی باران بر جوانه های خشک، لبخند خورشید به ماهش، خشم دریا بر ساحلش، رنگین کمان ساکن بر صدف، مروارید های آسمان ..
همه را کشید تا خلق کند چهره فرشته اش را
۶.۲k
۱۲ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.