برده

𝐒𝐥𝐚𝐯𝐞 /برده/
𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟔𝟕


وقتی ‌که تلفن رو قطع کرد میخواست از اتاق بیاد بیرون که یهو از لای در منو دید...وای نه...بدبخت شدم....


(‌ ویو جونگکوک )

با صدای پیامک گوشیم به‌سمتش رفتم و روشنش کردم...تعجب کردم بالاخره ا.ت یه خبری داد...
روی پیامش زدم و صدای گوشیم رو زیاد کردم....
با هر ثانیه ای که از اون ویس میگذشت فشار دستام روی گوشی بیشتر شد ... سریع از جام بلند شدم و از پله ها پایین رفتم و به سمت جیمینی که داشت با خیال راحت تلویزیون میدید حرکت کردم....کنترل رو از دستش گرفتم و تلویزیون رو خاموش کردم ...

جیمین: هی چرا خاموش کردی؟

با صدای آرومی که سعی داشتم خودمو کنترل کنم گفتم...
جونگکوک: زود باش آماده شو...
تعجب کرد و گفت...
جیمین: آماده شم؟
جونگکوک: اره باید بریم...
جیمین: کجا؟
به یاد مامانم افتادم و بغض کردم از سوال های جیمین عصبی شدم و با داد گفتم...
جونگکوک: کانگ مادرمو کشته...و اون زنیکه عوضی رو فرستاده تا مخ بابام رو بزنه و باهاش ازدواج کنه و کل پولامون رو بالا بکشه و از کارهای ما باخبر شه....حتی کانگ باعث تصادف اون شب و فراموشیم شد....حالا فهميدی؟
و با داد بیشتری گفتم....
جونگکوک: زود باش به افرادت خبر بده...میریم که اون حرومزاده رو بکشیم....
جیمین که تا حالا بغض کردن منو ندیده بود هول شده بود و سریع از جاش بلند شد و به سمت تلفنش رفت تا به همه افرادمون خبر بده....

________________________


به عمارت اون کانگ عوضی رسیدیم....افرادش خیلی زیاد بودکار هارو به بقیه بادیگارد ها سپردیم و من و جیمین به سمت اتاق اون عوضی حرکت کردیم...
تا میخواستم درو باز کنم خود در باز شد...کانگ رو دیدم که ترسیده بود و تا منو دید خواست سریع درو ببنده که جیمین پاشو گذاشت لای در و محکم هولش دادیم داخل و درو بستیم....
نگاهی به اتاق انداختم وسایلاشو جمع کرده بود و داشت فرار میکرد...رفت سمت گوشیش وبه یکی زنگ زد....با شتاب سمتش رفتم و گوشیرو از دستش گرفتم و پرتش کردم اونور...و یقشو گرفتم و گفتم....
جونگکوک: چطور به خودت جرعت دادی که همچنین کاری کنی...کارت به جایی رسیده که میای مادر منو میکشی و پولای پدرم رو بالا میکشی عوضی....اون کمکت کرد...مادرِمن بود که بهت یه کاری داد تا از گشنگی نمیری....وگرنه اون روز پدرم جنازت رو برای خوانوادت فرستاده بود...تا میخواست حرفی بزنه محکم کوبیدم دهنش و گفتم....
جونگکوک: خفه شو...تا امدم حرفی بزنم سریع تر از من گفت....
کانگ: من مادرت رو نکشتم...
جونگکوک: دروغگوی عوضی...
کانگ: به جون دخترم قسم میخورم که نکشتـــ...
عصبانیتم بیشتر شد...
جونگکوک: حرومزاده...
مشت محکمی بهش زدم که بیهوش شد
جونگکوک: خودتو به بیهوشی نزن...بلند شو لعنتی....
تا خواستم مشت بعدی رو به صورتش بزنم جیمین سریع دستم رو گرفت
دیدگاه ها (۲۷)

گفته بودید که چهره ا.ت روهم بزارم...چند تا عکس گذاشتم اماهرچ...

𝐒𝐥𝐚𝐯𝐞 /برده/𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟔𝟖 جیمین سریع دستم رو گرفت و گفت..جیمین : آ...

𝐒𝐥𝐚𝐯𝐞 /برده/

𝐒𝐥𝐚𝐯𝐞 /برده/𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟔𝟔و فورا از اونجا دور شدم و به سمت یانگ هی ...

پارت 2. خیانت

فرار من

پست اولمه حمایت کنید ❤️

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط