پناهت می دهم.
پناهت می دهم.
این آغوش به اندازه تمام تنهایی های تو باز است.
بگذار خیال خام یک شهر هرز بپرد.
بگذار تو را عریان آویزه خوابشان کنند.
بگذار سینه بی ستاره مرا نفرین کنند.
بگذار عشق ما ساحره ای شود سوخته در سیاهی چشمانشان.
دنیای تو همینجاست؛
کنار کسی که قسم می خورد به حرمت دستهای تو،
کنار کسی که با خدای خود قهر می کند، با موهای تو آشتی،
کنار کسی که حرام می کند خواب خودش را بی رؤیای تو،
کنار کسی که با غم چشمهای تو غروب می کند، غروب، محبوب من! غروب،
همان جایی که اگر تو را از من بگیرند، سرم را می گذارم تا بمیرم...
نیکی فیروزکوهی
این آغوش به اندازه تمام تنهایی های تو باز است.
بگذار خیال خام یک شهر هرز بپرد.
بگذار تو را عریان آویزه خوابشان کنند.
بگذار سینه بی ستاره مرا نفرین کنند.
بگذار عشق ما ساحره ای شود سوخته در سیاهی چشمانشان.
دنیای تو همینجاست؛
کنار کسی که قسم می خورد به حرمت دستهای تو،
کنار کسی که با خدای خود قهر می کند، با موهای تو آشتی،
کنار کسی که حرام می کند خواب خودش را بی رؤیای تو،
کنار کسی که با غم چشمهای تو غروب می کند، غروب، محبوب من! غروب،
همان جایی که اگر تو را از من بگیرند، سرم را می گذارم تا بمیرم...
نیکی فیروزکوهی
۲.۹k
۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۴۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.