𝓶𝔂 𝓭𝓮𝓼𝓽𝓲𝓷𝔂
𝓶𝔂 𝓭𝓮𝓼𝓽𝓲𝓷𝔂
𝓼𝓮𝓪𝓼𝓸𝓷 =2
𝓹𝓪𝓻𝓽=5
مامان هان و خود هان یه خونه جور کردن
یه یه ماهی گذشت که ماما هیون به هیون زنگ زد
مامان هیون: الو پسرم(باگریه)
هیون: مامان چرا داری گریه میکنی؟(نگران)
مامان هیون: بابات بیمارستان هست
ویو هیون
تا اینو گفت یه سطل آب یخ انگار روم ریختن
هیون: کدوم بیمارستان (نگران )
مامان هیون: میفرستم
خلاصه هیون و لنا رفتن بیمارستان
هیون یجی رو دید
دکتر اومد
دکتر : متاسفانه فوت کردن
شرط به ۲۰۶ برسونین
𝓼𝓮𝓪𝓼𝓸𝓷 =2
𝓹𝓪𝓻𝓽=5
مامان هان و خود هان یه خونه جور کردن
یه یه ماهی گذشت که ماما هیون به هیون زنگ زد
مامان هیون: الو پسرم(باگریه)
هیون: مامان چرا داری گریه میکنی؟(نگران)
مامان هیون: بابات بیمارستان هست
ویو هیون
تا اینو گفت یه سطل آب یخ انگار روم ریختن
هیون: کدوم بیمارستان (نگران )
مامان هیون: میفرستم
خلاصه هیون و لنا رفتن بیمارستان
هیون یجی رو دید
دکتر اومد
دکتر : متاسفانه فوت کردن
شرط به ۲۰۶ برسونین
۵.۴k
۰۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.