افسانه شعبان نژاد

خانم "افسانه شعبان‌نژاد"، شاعر، روزنانه‌نگار و نویسنده کودک و نوجوان، زاده‌ی یک اردی‌بهشت ماه ۱۳۴۲ خورشیدی، در شهداد کرمان است.


◇ نمونه‌ی شعر:
(۱)
پدربزرگو دوست دارم
اون منو خیلی دوست داره
پدربزرگ مهربون
تو باغچه‌ها گل می‌کاره

سوار فرغونش می‌شم
زود منو همراش می‌بره
چه خوش حالم که اون منو
باز پیش گل‌هاش می‌بره

تو راه یه خاله قورقوری
جست می‌زنه کنار ما
قور قور و قور قور می‌خونه
کار نداره به کار ما

باغ پدر بزرگ پر از
گل‌های رنگی رنگیه
این طرف و اون طرفش
تمشک و توت‌فرنگیه

زمین رو سوراخ می‌کنه
بیلچه‌ای که مال منه
با خوشحالی می‌رم جلو
موقع دونه کاشتنه

دلم می‌خواد حرف بزنم
پدربزرگ گوش بکنه
بخندیم و خستگی رو
زودی فراموش بکنه

وقتی به خونه می‌رسیم
با همدیگه شام می‌خوریم
غذاهای خوشمزه رو
هام هام و هام هام می‌خوریم

پدربزرگ یواشکی
میگه: بشین رو پای من
باید بخوابی کوچولو
با لالایی لالای من.



(۲)
ماهیه روی حوض ما
پایین می‌ره، می‌آد بالا
باز روی آب تاب می‌خوره
یواشکی آب می‌خوره
با دو تا چشم پولکی
سر می‌کشه یواشکی
دلش می‌خواد
اردکه دعواش نکنه
کلاغه پیداش نکنه 



(۳)
سوزن و نخ دوتایی
یه پارچه پیدا کردن
پارچه رو با هم دیگه
دامنی زیبا کردن
دامنو زودی بردن
برای خاله موشه
تا موقع عروسی
دامنشو بپوشه



(۴)
لالا لالا باد لالا باد
لالا بادبادک شاد
لالا آب لالا آب
لالا آفتاب و مهتاب
لالا نور لالا نور
لالا وز وز زنبور
لالا گل لالا باغچه
لالا مامان و بچه



(۵)
خروسه کجاست؟
رو پرچین
چی داره؟
تاج چین چین

بالش رو هی تکون می‌ده
به این و اون نشون می‌ده

می‌گه که خوش به حال من
رنگین کمونه بال من

هم قوی، هم قشنگم
هیچ کس نیاد به جنگم

بعد چی می‌شه؟
می‌خونه تا خسته می‌شه
وقتی می‌آد به لونه
نمونده آب و دونه



(۶)
شبی آمد سراغم
چه دردی! درد دندان
نخوابیدیم تا صبح
من و بیچاره مامان
نگاهم اول صبح
به یک آیینه افتاد
لپ سمت چپم بود
شبیه توپ پر باد
پدرجانم به من گفت
چرا پف کرده‌ای تو؟
مگر با نیش زنبور
تصادف کرده‌ای تو؟



(۷)
نوک مداده افتاد       
شد نوک یک کبوتر
کبوتره با شادی
تو آسمون‌ها پر زد
با اون نوک مدادی
شعرهای زیبا نوشت
دفتر و کاغذ نداشت
رو آسمون‌ها نوشت



(۸)
آقای باد که اومد
خونه پر از صدا شد
از روی بند خونه
پیراهنم جدا شد

باد و پیراهن من
بالای بالا رفتند
من توی خونه بودم
اون‌ها از این جا رفتند

پیراهن منو، باد
با های و هوی و هو برد
شاید که دختری داشت
آن را برای او برد



(۹)
ماهی کجاست؟
تو آبه
آبه کجاست؟
تو دریا
دریا کجاست؟
پشت کوه
کوهه چقدر بلنده
راه منو می‌بنده
با دو تا کفش زردم
به خونه بر می‌گردم.



(۱۰)
دو تا مهمان برایم
رسید از آسمان‌ها
دو تا آدم فضایی
دویدم پیش آنها

میان کوچه از ترس
به هم چسبیده بودند
برای اولین بار
زمین را دیده بودند

بدو بردم دم در
دو تا فنجان چایی
عقب رفتند و گفتند:
سلام آدم فضایی




گردآوری و نگارش:
#رها_فلاحی
دیدگاه ها (۰)

افسانه شعبان نژاد

افسانه شعبان نژاد

افسانه شعبان نژاد

سید خلیل عالی نژاد

ای چراغ هر بهانه از تو روشن از تو روشنای که حرفهای قشنگتمن و...

سناریو ۱۶**وقتی دوباره دیدمت**در یک روز آفتابی و دل‌انگیز، د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط