عشق رمانتیک من
عشق رمانتیک من
❤😎پارت ۳۵
ویو لارا
اول به سمت اتاق جی و هینا رفتم و درو باز کردم
لارا: واییی چقد نازن جمع کنید لوس بازیاتونو بیاید بیرون
هینا: (خنده) باشه تو برو تا ما بیایم
لارا: باشه (بیخیال)
بعد رفتم سمت اتاق اون میمون جنگلی (جکسون) درو زارت باز کردم که دیدم بالا تنش لخت بود سریع رومو برگردوندم
جکسون: چیه خجالت کشیدی؟
لارا: نخیرم
که یهو اومد دستم و گرفت و
جکسون: پس چرا روتو برگردوندی؟
لارا: (دستمو کشیدم) بیا بیرون برا صبحونه
و زودی زدم بیرون از تو اتاقش
ویو جکسون
یه لحظه از خود بی خود شدم اگه نمی رفت فکرکنم کار دستش می دادم اوبس🤭وای چت شده تو پسر آروم ریلکس
ویو هینا
رفتیم سرمیز نشستیم فکرکنم اگه نمی رفتیم هانیل انواع و اقسام فحشای دنیا رو بارمون میکرد
من رو به روی جی و کنار من هانیل کنار هانیل هم هم لارا رو به روش هم جکسون
ویو لارا
میمون جنگلی داشت یه تیکه موز و میذاشت تو دهنش که هی به من نیگا میکرد و پوزخند میزد خب کوفت کن دیگه اعصابم تخمی شد زدم محکم به یکم پایین تر اونجاش به پاش بود تقریبا که پوزخندش محو شد که یه چشمک بهش زدم از سر لجبازی و رو به هانیل گفتم
لارا: خب بعداز اینجا کجا بریم؟
هانیل: خوب شد گفتی ما باید بریم خونه تو هم بیا
هینا: وای من میترسم تنها برم عمارت
هانیل: من نمیتونم باید برم شرکت
جی: من باهات میام😉
هینا: ایولللل
ویو جکسون
وقتی بهم چشمک زد لحظه ای قلبم شروع به تند تند زدن کرد و ناخودآگاه یه لبخند رو لبم اومد یعنی چی عاشقش شدم؟ دختر باحالی هم هست فکرکنم شدم (پسرا وقتی میخوان مطمئن بشن حالا ما دخترا ۱۰ بار سیلی میزنیم به خودمون خودزنی میکنیم فکر میکنیم تصور میکنیم رویا بافی آخرم ریده میشه تو همش)
صبحونمون تموم شد
جی: بیاین من میرسونمتون
هانیل: نمیخواد شما برید من رانندمو خبر میکنم
جکسون: خب من میرسونمش بعدشم میرم شرکت
هانیل: باشه ممنون لارا تو هم بیا بریم
لارا: باشه
رفتیم با دخترا آرایش کردیم اومدیم بیرون رفتیم و سوار شدیم
(پارت بعد و الان میزارم ولی به رگبار نبندید میزارم به قرآن)
❤😎پارت ۳۵
ویو لارا
اول به سمت اتاق جی و هینا رفتم و درو باز کردم
لارا: واییی چقد نازن جمع کنید لوس بازیاتونو بیاید بیرون
هینا: (خنده) باشه تو برو تا ما بیایم
لارا: باشه (بیخیال)
بعد رفتم سمت اتاق اون میمون جنگلی (جکسون) درو زارت باز کردم که دیدم بالا تنش لخت بود سریع رومو برگردوندم
جکسون: چیه خجالت کشیدی؟
لارا: نخیرم
که یهو اومد دستم و گرفت و
جکسون: پس چرا روتو برگردوندی؟
لارا: (دستمو کشیدم) بیا بیرون برا صبحونه
و زودی زدم بیرون از تو اتاقش
ویو جکسون
یه لحظه از خود بی خود شدم اگه نمی رفت فکرکنم کار دستش می دادم اوبس🤭وای چت شده تو پسر آروم ریلکس
ویو هینا
رفتیم سرمیز نشستیم فکرکنم اگه نمی رفتیم هانیل انواع و اقسام فحشای دنیا رو بارمون میکرد
من رو به روی جی و کنار من هانیل کنار هانیل هم هم لارا رو به روش هم جکسون
ویو لارا
میمون جنگلی داشت یه تیکه موز و میذاشت تو دهنش که هی به من نیگا میکرد و پوزخند میزد خب کوفت کن دیگه اعصابم تخمی شد زدم محکم به یکم پایین تر اونجاش به پاش بود تقریبا که پوزخندش محو شد که یه چشمک بهش زدم از سر لجبازی و رو به هانیل گفتم
لارا: خب بعداز اینجا کجا بریم؟
هانیل: خوب شد گفتی ما باید بریم خونه تو هم بیا
هینا: وای من میترسم تنها برم عمارت
هانیل: من نمیتونم باید برم شرکت
جی: من باهات میام😉
هینا: ایولللل
ویو جکسون
وقتی بهم چشمک زد لحظه ای قلبم شروع به تند تند زدن کرد و ناخودآگاه یه لبخند رو لبم اومد یعنی چی عاشقش شدم؟ دختر باحالی هم هست فکرکنم شدم (پسرا وقتی میخوان مطمئن بشن حالا ما دخترا ۱۰ بار سیلی میزنیم به خودمون خودزنی میکنیم فکر میکنیم تصور میکنیم رویا بافی آخرم ریده میشه تو همش)
صبحونمون تموم شد
جی: بیاین من میرسونمتون
هانیل: نمیخواد شما برید من رانندمو خبر میکنم
جکسون: خب من میرسونمش بعدشم میرم شرکت
هانیل: باشه ممنون لارا تو هم بیا بریم
لارا: باشه
رفتیم با دخترا آرایش کردیم اومدیم بیرون رفتیم و سوار شدیم
(پارت بعد و الان میزارم ولی به رگبار نبندید میزارم به قرآن)
- ۸.۵k
- ۲۴ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط