𝗯𝗿𝗼𝗸𝗲𝗻 𝗹𝗼𝘃𝗲🏹
#𝗯𝗿𝗼𝗸𝗲𝗻_𝗹𝗼𝘃𝗲🏹
↬#𝗽𝗮𝗿𝘁 26
↬#𝗮𝗿𝗺𝗶❦
ویو ا/ت
الان چند وقتیه که دارم میرم دکتر یه خاطر بچه ام تا سالم باشه گوگلی خودم دیگه نمیخوام اینو از دست بدم
ساعت ۴ بعداظهر بود لباس هامو پوشیدم رفتم پایین
مادر کوک : کجا؟ (جدی
ا/ت : جهنم
مادر کوک : امید وارم دیگه برنگردی (هه داش خدا خدا کن من تورو نفرستم جهنم برای ا/ت فعلا دعا نکن)
ؤیو ا/ت
ولش کردم رفتم بیرون یه تاکسی گرفتم
چند مین بعد
خیلی وقت بود توی مطب دکتر هستم الان ساعت ۹ هست تازه آمدم بیرون از اون جهنم خدارو شکر بچم سالمه به جونگکوک زنگ زدم بیاد دنبالم
گفت که نمیتونه و امشب دیر میاد خونه حالا باید خودم برم
داشتم برمیگشتم خونه
ساعت شده بود ۱۰ رفتم بالا برق ها خاموش بود واسه خودم غذا از بیرون گرفته بودم
خوابم میامد خوابیدم وقتی از خواب بیدار شدم خیلی دشویی داشتم لعنت بهش رفتم دشویی برگشتم ساعتو دیدم ۲ نیم بود
اههههههه جونگکوک چرا نمیاد دوباره بهش پی دادم گفت دارم میام
رفتم پایین یه لیوان آب خوردم
تو یخچال یکم آب زرشک بود خیلی دلم خواست ریختم تو لیوان داشتم میرفتم بالا که سایه یه نفر رو پشت خودم حس کردم گفتم ولش کن در اتاقمون رو باز کردم صدای راه رفتن یکی رو شنیدم حتما جونگکوکه میخواد ازیتم کنه درو بستم
آب زرشک مو گذاشتم روی میز کنار تخت تو آینه خودمو نگاه کردم اوکی بود
نگاهم افتاد به در رفتم
رفتم سمت منتظر بودم در رو باز کنه تا بترسونمش و....
ادامه دارد...؟....؟
نمد چرا همیشه تو جمع فامیلی حس میکنم یه مداد سفیدم تو مداد رنگی ها
↬#𝗽𝗮𝗿𝘁 26
↬#𝗮𝗿𝗺𝗶❦
ویو ا/ت
الان چند وقتیه که دارم میرم دکتر یه خاطر بچه ام تا سالم باشه گوگلی خودم دیگه نمیخوام اینو از دست بدم
ساعت ۴ بعداظهر بود لباس هامو پوشیدم رفتم پایین
مادر کوک : کجا؟ (جدی
ا/ت : جهنم
مادر کوک : امید وارم دیگه برنگردی (هه داش خدا خدا کن من تورو نفرستم جهنم برای ا/ت فعلا دعا نکن)
ؤیو ا/ت
ولش کردم رفتم بیرون یه تاکسی گرفتم
چند مین بعد
خیلی وقت بود توی مطب دکتر هستم الان ساعت ۹ هست تازه آمدم بیرون از اون جهنم خدارو شکر بچم سالمه به جونگکوک زنگ زدم بیاد دنبالم
گفت که نمیتونه و امشب دیر میاد خونه حالا باید خودم برم
داشتم برمیگشتم خونه
ساعت شده بود ۱۰ رفتم بالا برق ها خاموش بود واسه خودم غذا از بیرون گرفته بودم
خوابم میامد خوابیدم وقتی از خواب بیدار شدم خیلی دشویی داشتم لعنت بهش رفتم دشویی برگشتم ساعتو دیدم ۲ نیم بود
اههههههه جونگکوک چرا نمیاد دوباره بهش پی دادم گفت دارم میام
رفتم پایین یه لیوان آب خوردم
تو یخچال یکم آب زرشک بود خیلی دلم خواست ریختم تو لیوان داشتم میرفتم بالا که سایه یه نفر رو پشت خودم حس کردم گفتم ولش کن در اتاقمون رو باز کردم صدای راه رفتن یکی رو شنیدم حتما جونگکوکه میخواد ازیتم کنه درو بستم
آب زرشک مو گذاشتم روی میز کنار تخت تو آینه خودمو نگاه کردم اوکی بود
نگاهم افتاد به در رفتم
رفتم سمت منتظر بودم در رو باز کنه تا بترسونمش و....
ادامه دارد...؟....؟
نمد چرا همیشه تو جمع فامیلی حس میکنم یه مداد سفیدم تو مداد رنگی ها
۱۷.۰k
۱۸ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.