بگذار تصور کنیم بعد از ظهر یک روز گرم را

بگذار تصور کنیم بعد از ظهر یک روز گرم را؛

نشسته ایم توی حیاط ، زیر سایه یک درخت توت بزرگ یا یک انجیر یا زیر سایه کلبه مانند یک انگور یاقوتی نوع؛

کنار باغچه اطلسی ها قالیچه ای پهن کرده ایم ، یا تکیه داده ایم به صندلی چوبی ساده ای رو به روی حوض فیروزه ای وسط حیاط و مست عطر شمعدانی های قرمز اش شده ایم.

دلم عجیب بهانه گرفته است یک عصر آرام را!
هوای یک دورهمی شادمانه کنار دوست داشتنی های قدیمی همان دخترِ همسایه یا دخترِ خاله یا آن یکی فامیل و آشنای دیرین.

من دلم لک زده برای یک چنین بازگشتی!
قاچ قاچ هندوانه را با دست خوردن؛
مشت مشت نقل های سفید را در دهان ریختن؛
و استکان استکان چایی عطر آگین شده رو با ولع نوش جان نمودن؛

کنار همان صورت های ساده ، لباس های خانگی ، لبخند های واقعی.

من دلم ماتم زده آن رفتن هاست؛
آن روزهایی که عجیب آرام بود جانمان ، روحمان ، ذهنمان!

من دلم باز بهانه گیر یک عصر تابستانی است.

💫💫💫

🌾برخیز ؛
کوله بار دلت را بردار!
از باجه ذهنت ، برای خودت یک بلیط بگیر به مقصد گذشته ؛
و سوار قطار خاطره هایت شو.
ریل ریل لحظه های ناب دیرینت را تماشا کن!
حال پلکی بزن و چشم بگشا.
نظاره کن؛
آیا ایستگاه قدیم را می بینی؟🌾

☘"آنوشکا"☘

#متن_زیبا#متن_احساسی#متن_ادبی#متن_انگیزشی#جملات_ناب#جملات_احساسی#مطالب_زیبا#دلنوشته#حس_خوب#زندگی#خاطره
دیدگاه ها (۱)

تولدم مبآرک

#من_رای_میدهم ✌🇮🇷

همچین نقاشی هایی 🎨چه حس خوبی دارن😍منم دلم مزرعه خواست👩‍🌾🤠👩‍🌾

دستم خواب رفته بود، دست راستم که گذاشته بودم زیر سرت و خوابت...

چپتر ۱ _ دختر یتیمعصر بود. سایه دیوار های بلند و ترک خورده ی...

زندانی کوچک از تراس به حیاط تاریک و درخت های درهم پیچیده نگا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط