پارت۳
#پارت۳
اينجوري نميشد؟!...با لبخند اشکامو پاک ميکنه و ميگ:نه خاهري نميشد...الانم دير نشده ترانه...ميتونيم بريم خونشو حقيقتو بهش بگيم...با برقي ک چشام زد تک خنده اي ميکنه و ميگ راه بيوفت ديگ...باخوشحالي رو به رو مو نگاه ميکنم و لبخند کمرنگي رو لبهام ميشينه و نفس عميقي ميکشم و ماشينو روشن ميکنم و سريع دور ميزنم...دلم شور ميزد...حس ميکردم اونقدرام ک اراد ميگه اوضاع خوب پيش نميره...بعد از نيم ساعت کمي پايين تر از ويلاي امير پارک ميکنم...استرس تو تمامه حرکاتم موج ميزد...ميترسيدم برم جلو و پسم بزنه...حق داشت ولي من تحملشو نداشتم...نميتونسم ببينم ک داره با نفرت نگام ميکنه...با صداي اراد سعي ميکنم ک ب خودم مسلط شم:ترانه...من بهت اطمينان دارم...تو از پسش برمياي...لبخند کمرنگي ميزنم...و پياده ميشم...پاهام ميلرزيدن و از صب هيچي نخورده بودم...اروم اروم جلو ميرم و باخودم کلنجار ميرم ک چي بهش بگم...سرم پايين بود و حواسم ب هيچ جا نبود...هنوز يکم مونده بود ب خونش برسم ک يهو درخونش باز ميشه...سريع تو سايه ميرم و خوب اونجارو ديد ميزنم...با ديدن امير و دختري ک از خونه بيرون مياد...سرم ب دوران ميوفته...
ديدم داري از دورقدم ميزني...
کنارت يکي هست ک من نيستم...
تو اونقدر محو نگاشيو من...
ميريزه دلم مات مي ايستم...
بدن لرزونمو ب ديوارتکيه ميدم و نگاش ميکنم...چقد خوشحال بود...نميدونم اون دختر چي ميگ ک امير قهقهه بلندي ميزنه...از اونايي ک هميشه ميگف فقط مخصوصه منه...دختره جلو ميره و دسته اميرمو ميگيره...بغض ميکنم و سعي ميکنم ک چشامو نبندم...
تا ميپيچه دستاشو دورتنت...
يجور بدي گيج ميره سرم...
نگات ميکنه با ي حاله عجيب...
ميخاد پاره شه اين رگ گردنم...
اکسیژن کم ميارم و گره روسريمو شل ميکنم...دوست ندارم اون خنده هاشو کسي ببينه...دوست ندارم کسي بجز من انقد بهش نزديک باشه...با پاهاي لرزون تو تاريکي حرکت ميکنم...پشت درختي ک رو به روي خونشه وايميسم...صداي ريز و باناز دختره تو گوشم ميپيچه:اميررر...و صداي امير منو تا مرز جنون ميبره:جونه امير...
ميخوام رد شم و اهسته از پيش تو...
ميترسم ک شرمنده شي پيش من...
نياري ب روتو فقط بخندي با چشمات بگي خاهشا حرف نزن،حرف نزن...
#Aram
پارت۲:https://wisgoon.com/pin/30817873/
پارت۴:https://wisgoon.com/pin/30847565/
#خاص #جذاب
اينجوري نميشد؟!...با لبخند اشکامو پاک ميکنه و ميگ:نه خاهري نميشد...الانم دير نشده ترانه...ميتونيم بريم خونشو حقيقتو بهش بگيم...با برقي ک چشام زد تک خنده اي ميکنه و ميگ راه بيوفت ديگ...باخوشحالي رو به رو مو نگاه ميکنم و لبخند کمرنگي رو لبهام ميشينه و نفس عميقي ميکشم و ماشينو روشن ميکنم و سريع دور ميزنم...دلم شور ميزد...حس ميکردم اونقدرام ک اراد ميگه اوضاع خوب پيش نميره...بعد از نيم ساعت کمي پايين تر از ويلاي امير پارک ميکنم...استرس تو تمامه حرکاتم موج ميزد...ميترسيدم برم جلو و پسم بزنه...حق داشت ولي من تحملشو نداشتم...نميتونسم ببينم ک داره با نفرت نگام ميکنه...با صداي اراد سعي ميکنم ک ب خودم مسلط شم:ترانه...من بهت اطمينان دارم...تو از پسش برمياي...لبخند کمرنگي ميزنم...و پياده ميشم...پاهام ميلرزيدن و از صب هيچي نخورده بودم...اروم اروم جلو ميرم و باخودم کلنجار ميرم ک چي بهش بگم...سرم پايين بود و حواسم ب هيچ جا نبود...هنوز يکم مونده بود ب خونش برسم ک يهو درخونش باز ميشه...سريع تو سايه ميرم و خوب اونجارو ديد ميزنم...با ديدن امير و دختري ک از خونه بيرون مياد...سرم ب دوران ميوفته...
ديدم داري از دورقدم ميزني...
کنارت يکي هست ک من نيستم...
تو اونقدر محو نگاشيو من...
ميريزه دلم مات مي ايستم...
بدن لرزونمو ب ديوارتکيه ميدم و نگاش ميکنم...چقد خوشحال بود...نميدونم اون دختر چي ميگ ک امير قهقهه بلندي ميزنه...از اونايي ک هميشه ميگف فقط مخصوصه منه...دختره جلو ميره و دسته اميرمو ميگيره...بغض ميکنم و سعي ميکنم ک چشامو نبندم...
تا ميپيچه دستاشو دورتنت...
يجور بدي گيج ميره سرم...
نگات ميکنه با ي حاله عجيب...
ميخاد پاره شه اين رگ گردنم...
اکسیژن کم ميارم و گره روسريمو شل ميکنم...دوست ندارم اون خنده هاشو کسي ببينه...دوست ندارم کسي بجز من انقد بهش نزديک باشه...با پاهاي لرزون تو تاريکي حرکت ميکنم...پشت درختي ک رو به روي خونشه وايميسم...صداي ريز و باناز دختره تو گوشم ميپيچه:اميررر...و صداي امير منو تا مرز جنون ميبره:جونه امير...
ميخوام رد شم و اهسته از پيش تو...
ميترسم ک شرمنده شي پيش من...
نياري ب روتو فقط بخندي با چشمات بگي خاهشا حرف نزن،حرف نزن...
#Aram
پارت۲:https://wisgoon.com/pin/30817873/
پارت۴:https://wisgoon.com/pin/30847565/
#خاص #جذاب
۸.۸k
۱۴ آبان ۱۳۹۹