˼ دلبر مغرور من ˹
˼ دلبر مغرور من ˹
#پارت29
...♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....
خیلی خسته بودم و با همون لباسا روی تخت ولو شدم گوشیمو در آوردم به عکس سیاوش نگاه انداختم حتی نگاه کردن عکسشم بهم ارامش میداد چقدر دلم میخاست صداشو بشنوم اهی از ته دلم کشیدم و صفحه گوشیمو خاموش کردم چشمامو بستم و سعی کردم بخوابم
سیاوش بستنی رو بدهه مننن
- گمشو بستنی خودمه
پس من چیییی🙁
- عه عه خانومم خودتو لوس نکن دیدی یه وقت
عهههه بی ادب بی شخصیت
- چقدر یه ادم میتونه منحرف باشه منظورم این بود دیدی یه وقت دلم برات سوخت بستنیمو دادم
عهههه جیغغغ دروغگو گمشو
- باشه باشه حالا خیلی عصبی نباش دردونه
قطره اشکی از گونم پایین اومد خاطراتش داشت دیوونم میکرد هر چقدر که میگذشت به این پی میبردم که نمیتونم بدون سیاوش به زندگیم ادامه بدم نمیدونم چقدر مشغول مرور خاطرات و گریه کردن بودم که خوابم برد صدای الارم گوشیم بدجور رو مخم بود قطعش کردم و سراسیمه رو تخت نشستم تصمیمو گرفته بودم وقتی سیاوش نیست نمیخاستم به درسم ادامه بدم هنوز با مامان حرف نزده بودم ولی روی تصمیمم عجیب پا فشاری داشتم
با سعی و تلاش از تخت خواب دل کندم و یه ابی به دست و صورت بی جونم زدم و رفتم پایین موقع پایین اومدن از پله ها اونقدر حواسم به اینکه چجوری با مامان حرف بزنم بود که از روی دو سه تا پله اخری افتادم و جیغم رفت هوا ...
- سیاوش
نگاهی به عکسی که توی دستام بود انداختم کنار صنم خیلی اقا بودم خیلی خوشحال اما حالا چی زندگیم شده یه کابوس شیرین صنم من .
- سیاوش بریم دیگه
من اصلا حال و حوصله ندارم رها اعصابمو بهم نریز خودت برو
- پوففف اصلا منم نمیرم
بدرک
- سیاوش چرا اینجوری میکنی ت اخه
چیکارم کردین که از اون شب لعنتی هیچی یادم نمیاد چیکارم کردین هااا بگو
- نمیفهمم چی میگی سیاوش
خوب میفهمی همتون میفهمین حتی یادم نمیاد چرا زندگیم رو به لجن کشیدم دارم دیوونه میشم
#پارت29
...♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....
خیلی خسته بودم و با همون لباسا روی تخت ولو شدم گوشیمو در آوردم به عکس سیاوش نگاه انداختم حتی نگاه کردن عکسشم بهم ارامش میداد چقدر دلم میخاست صداشو بشنوم اهی از ته دلم کشیدم و صفحه گوشیمو خاموش کردم چشمامو بستم و سعی کردم بخوابم
سیاوش بستنی رو بدهه مننن
- گمشو بستنی خودمه
پس من چیییی🙁
- عه عه خانومم خودتو لوس نکن دیدی یه وقت
عهههه بی ادب بی شخصیت
- چقدر یه ادم میتونه منحرف باشه منظورم این بود دیدی یه وقت دلم برات سوخت بستنیمو دادم
عهههه جیغغغ دروغگو گمشو
- باشه باشه حالا خیلی عصبی نباش دردونه
قطره اشکی از گونم پایین اومد خاطراتش داشت دیوونم میکرد هر چقدر که میگذشت به این پی میبردم که نمیتونم بدون سیاوش به زندگیم ادامه بدم نمیدونم چقدر مشغول مرور خاطرات و گریه کردن بودم که خوابم برد صدای الارم گوشیم بدجور رو مخم بود قطعش کردم و سراسیمه رو تخت نشستم تصمیمو گرفته بودم وقتی سیاوش نیست نمیخاستم به درسم ادامه بدم هنوز با مامان حرف نزده بودم ولی روی تصمیمم عجیب پا فشاری داشتم
با سعی و تلاش از تخت خواب دل کندم و یه ابی به دست و صورت بی جونم زدم و رفتم پایین موقع پایین اومدن از پله ها اونقدر حواسم به اینکه چجوری با مامان حرف بزنم بود که از روی دو سه تا پله اخری افتادم و جیغم رفت هوا ...
- سیاوش
نگاهی به عکسی که توی دستام بود انداختم کنار صنم خیلی اقا بودم خیلی خوشحال اما حالا چی زندگیم شده یه کابوس شیرین صنم من .
- سیاوش بریم دیگه
من اصلا حال و حوصله ندارم رها اعصابمو بهم نریز خودت برو
- پوففف اصلا منم نمیرم
بدرک
- سیاوش چرا اینجوری میکنی ت اخه
چیکارم کردین که از اون شب لعنتی هیچی یادم نمیاد چیکارم کردین هااا بگو
- نمیفهمم چی میگی سیاوش
خوب میفهمی همتون میفهمین حتی یادم نمیاد چرا زندگیم رو به لجن کشیدم دارم دیوونه میشم
۷.۷k
۰۲ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.