˼ دلبر مغرور من ˹
˼ دلبر مغرور من ˹
#پارت27
...♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....
همه مشغول صحبت بودن اما صنم یه گوشه ساکت نشسته بود رفتم با کمی فاصله بغل دستش نشستم و جوری جلوهه دادم که صنم دلیلی برای اینجا نشستم نبود .
- صنم
یا خود خدا این چرا اومده جفت من نشسته عجب سعی کردم که خودمو بزنم به در بیخیالی که خدمتکار صدام کرد
- صنم خانوم
سرمو رو بهش چرخوندم و گفتم بله
- بیاید بریم اتاقی که قرارهه در آینده توش سکونت داشته باشید رو نشونتون بدم
با تعجب پرسیدم : اتاق من ؟؟
فرهاد خان : اره دخترم گفتم برات یه اتاق شیک بچینن
هم هیجان زده شدم هم متعجب بلند شدم و گفتم : بریم ببینیم
به سمت طبقه بالا رفتیم و درو اتاقو که باز کرد کفم برید عجب اتاقی بود داخل شدم روی میز ارایشش انواع و اقسام وسایل بود در کمد رو باز کردم یا خدا الان دیگه قلبم ایست میکرد پر از لباس خوشگل با طرحای متنوع کمکم نظرم از ته دل داشت عوض میشد واقعا اتاق قشنگی بود !
وقتی کامل اتاق رو از نظر گذروندم از اتاق بیرون رفتم کنار اتاق ایندم یه اتاق بود که درش باز بود با کنجکاوی سرکی داخل کشیدم در و دیوارش پر از عکسای این پسره بودن همینجوری داشتم نگاه میکردم
- داری چیکار میکنی
با شنیدن صدای یزدان برقم از سرم پرید ..
#پارت27
...♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....
همه مشغول صحبت بودن اما صنم یه گوشه ساکت نشسته بود رفتم با کمی فاصله بغل دستش نشستم و جوری جلوهه دادم که صنم دلیلی برای اینجا نشستم نبود .
- صنم
یا خود خدا این چرا اومده جفت من نشسته عجب سعی کردم که خودمو بزنم به در بیخیالی که خدمتکار صدام کرد
- صنم خانوم
سرمو رو بهش چرخوندم و گفتم بله
- بیاید بریم اتاقی که قرارهه در آینده توش سکونت داشته باشید رو نشونتون بدم
با تعجب پرسیدم : اتاق من ؟؟
فرهاد خان : اره دخترم گفتم برات یه اتاق شیک بچینن
هم هیجان زده شدم هم متعجب بلند شدم و گفتم : بریم ببینیم
به سمت طبقه بالا رفتیم و درو اتاقو که باز کرد کفم برید عجب اتاقی بود داخل شدم روی میز ارایشش انواع و اقسام وسایل بود در کمد رو باز کردم یا خدا الان دیگه قلبم ایست میکرد پر از لباس خوشگل با طرحای متنوع کمکم نظرم از ته دل داشت عوض میشد واقعا اتاق قشنگی بود !
وقتی کامل اتاق رو از نظر گذروندم از اتاق بیرون رفتم کنار اتاق ایندم یه اتاق بود که درش باز بود با کنجکاوی سرکی داخل کشیدم در و دیوارش پر از عکسای این پسره بودن همینجوری داشتم نگاه میکردم
- داری چیکار میکنی
با شنیدن صدای یزدان برقم از سرم پرید ..
۴.۱k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.