˼ دلبر مغرور من ˹
˼ دلبر مغرور من ˹
#پارت28
...♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....
چیزه من یعنی اهان چیز شد اومدم
- بسه حالا نمیخاد توضیح بدی
اومد داخل و پاش درو بست یکم ترسیدم و صدامو بلند تر کردم : چیکار میکنی چرا درو میبندی و خواستم برم به سمت در که هولم داد و خوردم به دیوار نزدیک تر و اومد و گفت : هیسسس توی اتاقم دنبال چی بودی ؟
هیچی بخدا فقط دیدم که که درش بازه عکسات کنجکاوم کرد ک که بیام تو اتاق حالا ولم کن بزار برم
- نه دیگه خانم کوچولو اومدی جاسوسی یه تنبیه هایی هم هست دیگه
بریده بریده گفتم چه تنبیه ایی
- مثلا ...
حرفش با صدای مامان که داشت صدام میزد قطع شد
- صنم صنم کجا موندی دل بکن از اون اتاق بیا دیگه
اومدم دارم میام
- اوو خانم کوچولو چه شانسی داری و درو باز کرد و منتظر بود از اتاق برم بیرون منم از خدا خواسته دوتا پا داشتم دوتای دیگه هم قرض کردم و فرار به سمت پایین .
اوفف تو عمرم اینقدر نترسیده بودم چه الاغی بود عیش خودمو خونسرد جلوهه دادم و روی کاناپه نشستم که فرهاد خان گفت :
خوشت اومد دخترم ؟؟
- واییی سریع به خودم اومدم و هیجانمو پوشوندم و گفتم عاره عالی بود و لبخند ملیحی زدم همه که گرم صحبت شدن گوشیمو از تو کیفم در آوردم که دیدم 50 تا تکست از دنیا دارم یا خدا با عجله بازشون کردم که دیدم مثل دیوونه ها فقط داره سوال میپرسه و همشم عکس این پسره رو میخاد منم براش تایپ کردم : بعدا میبینمت و تعریف میکنم و گوشیمو گذاشتم تو کیفم که مامان بلند شد
- خب ما بریم دیگه
منم بلند شدم و یه خداحافظی سر سری کردیم و دوباره سوار همون ماشین شدیم
#پارت28
...♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....
چیزه من یعنی اهان چیز شد اومدم
- بسه حالا نمیخاد توضیح بدی
اومد داخل و پاش درو بست یکم ترسیدم و صدامو بلند تر کردم : چیکار میکنی چرا درو میبندی و خواستم برم به سمت در که هولم داد و خوردم به دیوار نزدیک تر و اومد و گفت : هیسسس توی اتاقم دنبال چی بودی ؟
هیچی بخدا فقط دیدم که که درش بازه عکسات کنجکاوم کرد ک که بیام تو اتاق حالا ولم کن بزار برم
- نه دیگه خانم کوچولو اومدی جاسوسی یه تنبیه هایی هم هست دیگه
بریده بریده گفتم چه تنبیه ایی
- مثلا ...
حرفش با صدای مامان که داشت صدام میزد قطع شد
- صنم صنم کجا موندی دل بکن از اون اتاق بیا دیگه
اومدم دارم میام
- اوو خانم کوچولو چه شانسی داری و درو باز کرد و منتظر بود از اتاق برم بیرون منم از خدا خواسته دوتا پا داشتم دوتای دیگه هم قرض کردم و فرار به سمت پایین .
اوفف تو عمرم اینقدر نترسیده بودم چه الاغی بود عیش خودمو خونسرد جلوهه دادم و روی کاناپه نشستم که فرهاد خان گفت :
خوشت اومد دخترم ؟؟
- واییی سریع به خودم اومدم و هیجانمو پوشوندم و گفتم عاره عالی بود و لبخند ملیحی زدم همه که گرم صحبت شدن گوشیمو از تو کیفم در آوردم که دیدم 50 تا تکست از دنیا دارم یا خدا با عجله بازشون کردم که دیدم مثل دیوونه ها فقط داره سوال میپرسه و همشم عکس این پسره رو میخاد منم براش تایپ کردم : بعدا میبینمت و تعریف میکنم و گوشیمو گذاشتم تو کیفم که مامان بلند شد
- خب ما بریم دیگه
منم بلند شدم و یه خداحافظی سر سری کردیم و دوباره سوار همون ماشین شدیم
۴.۲k
۰۲ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.