چند پارتی
چند پارتی
part:3
نامجون:ا.ت کجایی بیا باید بریم ماموریت (بلند)
ا.ت:بله قربان من اینجام
نامجون:بدو
سوار ماشین شدیم و رفتیم به سمت انبار که تو راه نامجون گفت:
نامجون:مراقب خودتون باشید چون اون خیلی مرموزه حتی وقتی سایه اش رو دیدید فرار کنید
سرباز ها:چشم قربان
ویو نامجون
رسیدیم به محل قتل داشتیم میگشتیم که یهو صدای جیغ ا.ت اومد و وقتی به دور ورم نگاه کردم هیچ سربازی ندیدم راستش یکم ترسیدم ولی سریع خودم رو جمع و جور کردم و رفتم به سمت صدای جیغ
انگار از تو یکی از اتاق های اونجا بود
آروم آروم رفتم اونجا که دیدم هیچکی نیست داشتم میگشتم که صدایی شنیدم
....:اگر میخوای جنازه دختره رو بگیری بیا تو اتاق mj شماره ۳
نامجون:تو کی هستی با اون چیکار کردی(داد)
....:فکر کنم میترسی جوجه وای بر پلیسی که تو باشی(خنده هیستریک)
سریع دویدم سمت اون اتاق وقتی وارد شدم دیدم یکی با ماسکی که طرح یه فرشته داشت و دو تا شاخ شیطان جلوم بود از مو هاش و بدنش تشخیص دادم که زنه ولی صداش رو خش کرده بود تا کسی نفهمه
نامجون:با اون دختره چیکار کردی
....:کاری که الان قراره با تو بکنم
این حرف رو زد و یک بشکن زد که یهو یه بمب ترکید من از شدت انفجار افتادم زمین ولی اون هنوز وایساده بود بزور پاشدم که یهو گفت:
....:اومممم فکر کنم قبل از مرگ بخوای چهرم رو ببینی ولی یه سوال تو چجوری اینقدر احمقی که به نزدیک ترین فرد ات شک نکردی
ماسکش رو در اورد که چهره ا.ت نمایان شد.....چ.چ.چی...ولی آخه...
ا.ت:واقعا خیلی احمقی(خنده)
خب بزار خودم رو معرفی کنم
اسمم که ا.ت
لقبم ام الهه مرگه
و ۱ سال از تو کوچیک تر ام
بزرگترین قاتل ام
حالا فکر کنم بسته بریم برای مرگ نامجون تا به خودش بیاد با کلی خون رو سینش مواجه شد
نامجون:تو واقعا..
ا.ت:آره من خیلی شیطانم ولی الکی که لقبم الهه مرگ نشده خلاصه بزار آخرین کارم ام بکنم
کاغذ رو آتیش زد و تیکه سوخته رو لول کرد و گل رز سیاهش رو کرد تو اون لوله کاغذی و پرت کرد تو صورت نامجون و با یه خنده هیستریک صحنه رو ترک کرد!
پایان
#بی_تی_اس #نامجون #جین #شوگا #یونگی #اگوست_دی #هوسوک #جیهوپ #جیمین #تهیونگ #جونگکوک #کیپاپ #کیدراما
part:3
نامجون:ا.ت کجایی بیا باید بریم ماموریت (بلند)
ا.ت:بله قربان من اینجام
نامجون:بدو
سوار ماشین شدیم و رفتیم به سمت انبار که تو راه نامجون گفت:
نامجون:مراقب خودتون باشید چون اون خیلی مرموزه حتی وقتی سایه اش رو دیدید فرار کنید
سرباز ها:چشم قربان
ویو نامجون
رسیدیم به محل قتل داشتیم میگشتیم که یهو صدای جیغ ا.ت اومد و وقتی به دور ورم نگاه کردم هیچ سربازی ندیدم راستش یکم ترسیدم ولی سریع خودم رو جمع و جور کردم و رفتم به سمت صدای جیغ
انگار از تو یکی از اتاق های اونجا بود
آروم آروم رفتم اونجا که دیدم هیچکی نیست داشتم میگشتم که صدایی شنیدم
....:اگر میخوای جنازه دختره رو بگیری بیا تو اتاق mj شماره ۳
نامجون:تو کی هستی با اون چیکار کردی(داد)
....:فکر کنم میترسی جوجه وای بر پلیسی که تو باشی(خنده هیستریک)
سریع دویدم سمت اون اتاق وقتی وارد شدم دیدم یکی با ماسکی که طرح یه فرشته داشت و دو تا شاخ شیطان جلوم بود از مو هاش و بدنش تشخیص دادم که زنه ولی صداش رو خش کرده بود تا کسی نفهمه
نامجون:با اون دختره چیکار کردی
....:کاری که الان قراره با تو بکنم
این حرف رو زد و یک بشکن زد که یهو یه بمب ترکید من از شدت انفجار افتادم زمین ولی اون هنوز وایساده بود بزور پاشدم که یهو گفت:
....:اومممم فکر کنم قبل از مرگ بخوای چهرم رو ببینی ولی یه سوال تو چجوری اینقدر احمقی که به نزدیک ترین فرد ات شک نکردی
ماسکش رو در اورد که چهره ا.ت نمایان شد.....چ.چ.چی...ولی آخه...
ا.ت:واقعا خیلی احمقی(خنده)
خب بزار خودم رو معرفی کنم
اسمم که ا.ت
لقبم ام الهه مرگه
و ۱ سال از تو کوچیک تر ام
بزرگترین قاتل ام
حالا فکر کنم بسته بریم برای مرگ نامجون تا به خودش بیاد با کلی خون رو سینش مواجه شد
نامجون:تو واقعا..
ا.ت:آره من خیلی شیطانم ولی الکی که لقبم الهه مرگ نشده خلاصه بزار آخرین کارم ام بکنم
کاغذ رو آتیش زد و تیکه سوخته رو لول کرد و گل رز سیاهش رو کرد تو اون لوله کاغذی و پرت کرد تو صورت نامجون و با یه خنده هیستریک صحنه رو ترک کرد!
پایان
#بی_تی_اس #نامجون #جین #شوگا #یونگی #اگوست_دی #هوسوک #جیهوپ #جیمین #تهیونگ #جونگکوک #کیپاپ #کیدراما
۹.۱k
۲۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.