《رومان دریای آبی 》
《رومان دریای آبی 》
پارت 9
ات........
با صدای مادرم از خواب بیدار شدم
اصلا متوجه حرفاش نمیشدم فقد فهمیدم که میگفت بیام بیرون
با همون سر وعض رفتم بیرون
از اوتاق وقتی یکم چشمام مالیدم انگار جیمین جلوم ایستاد بود
فکردم دارم خواب میبینم یعنی حتا توی خوابم میاد
اما با دادی که مادرم زد خواب از سرم پرید
وقتی درست نگاه کردم شکه شدم خواب نمیدیدم اون درست جلوم وایستاده بود اما من با پیژامه وایستاده بودم
تا اینکه مادر دستمو گرفت و برد توی اوتاقم از خجالت دستام گذاشتم روی صورتم لپام انگار داشت آتیش میگرفت من الان با پیژامه خرسی
جلوش وایستاده بودم خدا میدونه با خودش چی فکرده
ات چنگی به موهاش زد و پاهایش را به زمین کوبید
جیغه خفه کشید
نمیدونست با این کاره خجالت آوری که کرده دوباره توی چشمای اون نگاه کنه
باید سری آماده میشد الانش هم خیلی دیر کرده بود
دیگه بیخیال فکر و خیالش شد و به سمت حمام رفت و دوشه سری گرفتم
و یکی از لباس هایش رو انتخاب کرد چون عاشق استایل کیوت بود همه
لباش هایش کیوت بود
بعد از پوشیدن لباساش با اینکه عاشق آرایش کردن بود
اما امروز زیاد حوصله نداشت
خیلی کم آرایش کرد و از اوتاقاش خارج شد
جیمین وقتی ات رو دید از مبلی که روش نشست بود بلند شد و به سمت
ات رفت اون دوختر از خجالت سرش پایین بود
جیمین.........
وقتی ات از اوتاق اومد بیرون خیلی کیوت و خوشگل شده بود
من که از دیدن عکساش سیر نمیشدم
الان چطور ازش چشم بردارم رفتم سمتش و جلوش وایستاده
اما اون انگار هنوز از اینکه با پیژامه اومده بود بیرون خجالت میکشید
جیمین : اگه آمادای بریم
ات چیزی نگفت و فقد سراش را تکون داد و به سمت ماشین جیمین رفت
جیمین در ماشین را براش باز کرد
جیمین : بفرمایید زیبا خفته( با لبخند )
ات از این حرفاش دوباره یاد رفتار صبح خوداش افتاد و ازخجالت
دوباره نگاهش رو به زمین دوخت که با حرف جیمین نگاهش
رو به جیمین داد
جیمین : شوخی کردم بیا بشین دستم خوشک شد
ات با قدم های آروم به سمت ماشین رفت و سوار شد
جیمین در ماشین رو بست و خوداش نسشت توی ماشین وقتی میخواست
ماشین را روشن کنه نگاهش افتاد روی کمربند ایمنی ات که باز بود
و خم شد که اون رو ببنده
ادامه دارد >>>>>>>>
اسلاید۲ پیژامه خرسی ات
اسلاید۳ لباس ات
اجازه خوندن بدون لایک ندارید
پارت 9
ات........
با صدای مادرم از خواب بیدار شدم
اصلا متوجه حرفاش نمیشدم فقد فهمیدم که میگفت بیام بیرون
با همون سر وعض رفتم بیرون
از اوتاق وقتی یکم چشمام مالیدم انگار جیمین جلوم ایستاد بود
فکردم دارم خواب میبینم یعنی حتا توی خوابم میاد
اما با دادی که مادرم زد خواب از سرم پرید
وقتی درست نگاه کردم شکه شدم خواب نمیدیدم اون درست جلوم وایستاده بود اما من با پیژامه وایستاده بودم
تا اینکه مادر دستمو گرفت و برد توی اوتاقم از خجالت دستام گذاشتم روی صورتم لپام انگار داشت آتیش میگرفت من الان با پیژامه خرسی
جلوش وایستاده بودم خدا میدونه با خودش چی فکرده
ات چنگی به موهاش زد و پاهایش را به زمین کوبید
جیغه خفه کشید
نمیدونست با این کاره خجالت آوری که کرده دوباره توی چشمای اون نگاه کنه
باید سری آماده میشد الانش هم خیلی دیر کرده بود
دیگه بیخیال فکر و خیالش شد و به سمت حمام رفت و دوشه سری گرفتم
و یکی از لباس هایش رو انتخاب کرد چون عاشق استایل کیوت بود همه
لباش هایش کیوت بود
بعد از پوشیدن لباساش با اینکه عاشق آرایش کردن بود
اما امروز زیاد حوصله نداشت
خیلی کم آرایش کرد و از اوتاقاش خارج شد
جیمین وقتی ات رو دید از مبلی که روش نشست بود بلند شد و به سمت
ات رفت اون دوختر از خجالت سرش پایین بود
جیمین.........
وقتی ات از اوتاق اومد بیرون خیلی کیوت و خوشگل شده بود
من که از دیدن عکساش سیر نمیشدم
الان چطور ازش چشم بردارم رفتم سمتش و جلوش وایستاده
اما اون انگار هنوز از اینکه با پیژامه اومده بود بیرون خجالت میکشید
جیمین : اگه آمادای بریم
ات چیزی نگفت و فقد سراش را تکون داد و به سمت ماشین جیمین رفت
جیمین در ماشین را براش باز کرد
جیمین : بفرمایید زیبا خفته( با لبخند )
ات از این حرفاش دوباره یاد رفتار صبح خوداش افتاد و ازخجالت
دوباره نگاهش رو به زمین دوخت که با حرف جیمین نگاهش
رو به جیمین داد
جیمین : شوخی کردم بیا بشین دستم خوشک شد
ات با قدم های آروم به سمت ماشین رفت و سوار شد
جیمین در ماشین رو بست و خوداش نسشت توی ماشین وقتی میخواست
ماشین را روشن کنه نگاهش افتاد روی کمربند ایمنی ات که باز بود
و خم شد که اون رو ببنده
ادامه دارد >>>>>>>>
اسلاید۲ پیژامه خرسی ات
اسلاید۳ لباس ات
اجازه خوندن بدون لایک ندارید
۱۳۳
۰۴ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.