پارت : 54
پارت : 54
بارام ویو :
میونگ اومد و انداختمون داخله همون اتاقه کوچیکی که جک به منو پسرام داده بود
یه نگاه به جی هو و جی یو نگاهی انداختم که دیدم دوتاشون از ترس دارن گریه میکنن
سریع رفتم سمتشون و دوتاشون رو بغل کردم و گفتم
بارام : پسر کوچولو های من گریه نکنید شما که نمیخواید قلبه مامانی درد بگیره میخواید؟
جی یو : هق هق ولی اوما هق عمو جک خیلی تو و هیونگو هق هق میزنه
بارام : متاسفم
جی هو : اوما ما خیلی دوست داریم دوست نداریم اسیب ببینی ( بارام رو بغل میکنه)
بارام : منم دوستتون دارم مردای من
جی یو : اوما منم بغل میخوام
بارام : اخخخخ بیا دورت بگردم ( جی یو رو بغل میکنه)
بارام : اها راستی نگفتید که چرا جک اونطور ازتون اعصبانی شد
جی یو : خببب اوما من گرسنم بود و رفتم غذای عمو جکو خوردم که بعدش عمو جک فهمید و خاله میونگ گفت که من یا هیونگ غذا شو خوردیم و عمو اعصبانی شد و داد میزد و میخواست بیاد منو بزنه که هیونگ گفت که اون بوده که غذا هارو خورده و بعدش عمو جک جی هو رو زد
جی یو : اوما هیونگ ببخشید که من براتون دردسر درست میکنم
جی هو : جی یو خودت میدونی که من نمیتونم ببینم تو و مامان کتک میخورید
( جی یو رو بغل میکنه)
بارام : خیلی خوشحالم که شما رو دارم
جی یو و جی هو : ما ام همینطور
بارام : خب یزره خوراکی دارم میخورید؟
جی هو : نه اوما بزارشون برای شب چون تا فردا غذا نداریم
جی یو : اره
بارام : باشه
بارام : خب بچه ها من خوابم میاد بریم بخوابیم؟
جی یو و جی هو : اره
بارام : خبببب بریم بخوابیم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بچه ها فعلا خوابم میاد بعدا براتون پارت میزارم 🗿💔
بارام ویو :
میونگ اومد و انداختمون داخله همون اتاقه کوچیکی که جک به منو پسرام داده بود
یه نگاه به جی هو و جی یو نگاهی انداختم که دیدم دوتاشون از ترس دارن گریه میکنن
سریع رفتم سمتشون و دوتاشون رو بغل کردم و گفتم
بارام : پسر کوچولو های من گریه نکنید شما که نمیخواید قلبه مامانی درد بگیره میخواید؟
جی یو : هق هق ولی اوما هق عمو جک خیلی تو و هیونگو هق هق میزنه
بارام : متاسفم
جی هو : اوما ما خیلی دوست داریم دوست نداریم اسیب ببینی ( بارام رو بغل میکنه)
بارام : منم دوستتون دارم مردای من
جی یو : اوما منم بغل میخوام
بارام : اخخخخ بیا دورت بگردم ( جی یو رو بغل میکنه)
بارام : اها راستی نگفتید که چرا جک اونطور ازتون اعصبانی شد
جی یو : خببب اوما من گرسنم بود و رفتم غذای عمو جکو خوردم که بعدش عمو جک فهمید و خاله میونگ گفت که من یا هیونگ غذا شو خوردیم و عمو اعصبانی شد و داد میزد و میخواست بیاد منو بزنه که هیونگ گفت که اون بوده که غذا هارو خورده و بعدش عمو جک جی هو رو زد
جی یو : اوما هیونگ ببخشید که من براتون دردسر درست میکنم
جی هو : جی یو خودت میدونی که من نمیتونم ببینم تو و مامان کتک میخورید
( جی یو رو بغل میکنه)
بارام : خیلی خوشحالم که شما رو دارم
جی یو و جی هو : ما ام همینطور
بارام : خب یزره خوراکی دارم میخورید؟
جی هو : نه اوما بزارشون برای شب چون تا فردا غذا نداریم
جی یو : اره
بارام : باشه
بارام : خب بچه ها من خوابم میاد بریم بخوابیم؟
جی یو و جی هو : اره
بارام : خبببب بریم بخوابیم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بچه ها فعلا خوابم میاد بعدا براتون پارت میزارم 🗿💔
۲۳.۱k
۰۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.