𝙴𝚡
[جیا ویو]▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎دو هفته بعد▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎
خب الان امادم دیگ
قراره با دوستام و کوک بریم. بار دیشبم رفتم که دعوا شد زیاد خوش نگذشت بعدشم میرم پیش تهیونگ اونجا بمونم
از خونه زدم بیرون و سوار ماشینم شدم و سمت بار حرکت کردم مشتری ثابت اونجام و اتاق وی آی پی دارم خوبیش اینه نزدیک خونمون هم هست رف امدش راحته
وقتی رسیدم
رفتم پیش دوستام نشستم و مشغول خوردن دسر شدم
لیا: هوی بز شنیدم با ته اشتی کردی
_کی اینو گفته؟
یوری:کوک گفته
_کوک پارت میکنمممم
&خب مگه اشتی نکردین
_اره
لیا:مبارکه شیرینی عروسی بده
_برو بابااا
&فقط ی سوال ته میدونه اوندیم بار؟
_امممم ن بش نگفتم
&شب رفتی پیشش اناده ی پاره شدن بش
_نمیگی بش ک
&....
یوری:جیا اون یارو چقدر بهت نگا میکنه هااا
_کی
یوری:اونی ک رویه رو نشسته
لیا:ببین میتونی بری مخشو بزنی؟
_من ن بابااا دیگ چی
&ته سرشو میزنه
_ببتد اون دهنو
یوری:کوک بیا بریم مشروب سفارش بدیم
&بریم
لیا:جیا واقعا با ته اشتی کردی؟
_هعی اره ولی حس میکنم مثل قبل قابل اعتاد نیست
لیا:تعحب کردم واقعا
_هعی منم نمی....(با صدای شلیک حرفش قطع شد)
لیا:ب..بی..نم ...او..ن...صد..ای....شل..یک ...بود؟
_....ار..ع
از جام بلند شدم
لیا:تخ...م..صگ...کجا....میری
_میرم ببینم چیه کیه
لیا:کصکش ن...رو
_ب..شی...ن...اینجا
لیا:م..نم...میام
اروم اروم طرفی ک صدا اومد رفتم و دیدم تهیونگ با چندتا بادیگارد وایستاده و با تعجب بم نگاه میکنه
چرا اصلحه داره؟
اون اینجا چیکار داره؟
کیه؟
چیه؟
_تهیونگ اینجا چیکار داری؟
+خودت اینجا چیکار داری؟
_با کوک دوستامم
لیا:س..لام
_ته اون اصلحه چیه دستت هاااا(داد)
+جیا بهت توضیح میدم
_چیو توضیح میدی ته تو ادم میکشی؟(گریه)
ته اوند سمتم و خواست بغلم کنه خودمو کشیدم عقب اما ته اومد سمتم و سیاهی مطلق....
ادامه دارد
خب الان امادم دیگ
قراره با دوستام و کوک بریم. بار دیشبم رفتم که دعوا شد زیاد خوش نگذشت بعدشم میرم پیش تهیونگ اونجا بمونم
از خونه زدم بیرون و سوار ماشینم شدم و سمت بار حرکت کردم مشتری ثابت اونجام و اتاق وی آی پی دارم خوبیش اینه نزدیک خونمون هم هست رف امدش راحته
وقتی رسیدم
رفتم پیش دوستام نشستم و مشغول خوردن دسر شدم
لیا: هوی بز شنیدم با ته اشتی کردی
_کی اینو گفته؟
یوری:کوک گفته
_کوک پارت میکنمممم
&خب مگه اشتی نکردین
_اره
لیا:مبارکه شیرینی عروسی بده
_برو بابااا
&فقط ی سوال ته میدونه اوندیم بار؟
_امممم ن بش نگفتم
&شب رفتی پیشش اناده ی پاره شدن بش
_نمیگی بش ک
&....
یوری:جیا اون یارو چقدر بهت نگا میکنه هااا
_کی
یوری:اونی ک رویه رو نشسته
لیا:ببین میتونی بری مخشو بزنی؟
_من ن بابااا دیگ چی
&ته سرشو میزنه
_ببتد اون دهنو
یوری:کوک بیا بریم مشروب سفارش بدیم
&بریم
لیا:جیا واقعا با ته اشتی کردی؟
_هعی اره ولی حس میکنم مثل قبل قابل اعتاد نیست
لیا:تعحب کردم واقعا
_هعی منم نمی....(با صدای شلیک حرفش قطع شد)
لیا:ب..بی..نم ...او..ن...صد..ای....شل..یک ...بود؟
_....ار..ع
از جام بلند شدم
لیا:تخ...م..صگ...کجا....میری
_میرم ببینم چیه کیه
لیا:کصکش ن...رو
_ب..شی...ن...اینجا
لیا:م..نم...میام
اروم اروم طرفی ک صدا اومد رفتم و دیدم تهیونگ با چندتا بادیگارد وایستاده و با تعجب بم نگاه میکنه
چرا اصلحه داره؟
اون اینجا چیکار داره؟
کیه؟
چیه؟
_تهیونگ اینجا چیکار داری؟
+خودت اینجا چیکار داری؟
_با کوک دوستامم
لیا:س..لام
_ته اون اصلحه چیه دستت هاااا(داد)
+جیا بهت توضیح میدم
_چیو توضیح میدی ته تو ادم میکشی؟(گریه)
ته اوند سمتم و خواست بغلم کنه خودمو کشیدم عقب اما ته اومد سمتم و سیاهی مطلق....
ادامه دارد
۱۸.۰k
۰۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.