𝙴𝚡
[جیا ویو]
اماده بودم که برم رستوران اقای مفتاح منو به رستوران دعوت کرده
همینطور از راه روی خونه پلیین میزفتم تا ب سالن رسیدم همه نشسته بودن
_من دارم میرم بیرون شبم خونه نمیام مراحم نشید
جین:جیا خبری از ته نداری
_امروز توی شرکت دیدمش
ب.جیا:دخترممم فردا برای ناهار بیا
_باشه بای
از خونه خارج شدم و ب پارکینگ رفتم و سوار ماشینم شدم و سمت رستوران حرکت کردم
توی دلم دلشوره ی بدی بود همچی برام یجوری ترسناکه
وقتی رسیدم
وارد رستوران شدم و اقای مفتاح رو پیدا کردم رفتم پیشش
^خوش اومدین لیدی
_ممنون
^بفرمابید
روی صندلی نشستم
_رستوران قشنگیه
^اهومممم هرنوقع ب کره میام همینجا میام
_اره ریتوران خیلی خوبیه منم با دوستام گاهی اوقات میان خدماتشون حرف نداره
^خب اینجارو دوست داری؟
_اره
دیدم بگه ای از جیبش در اورد و روبه روم گزاشت
_این چیه؟
^میخوام این رستوران رو ب شما هدیه بدم
_نه نمیتونم قبول کنم
^فقط ی هدیس لطفا قبولش کنید
_این رستوران خیلی گرونه نمیتونم قبول کنم
^خواهش میکنم
_باشه برای اینکه خیلی اسرار دارین
^ممنون تبریک میگم بهتون
_من از شما ممنونم
*صدای زنگ گوشی جیا
_ببخشید
تلفنم رو جواب دادم و از سر میز پا شدم
بجیا:جیا کجایی
_بیرونم بابا کفتم مزاحمم نشید
بجیا:ببین جیا یچیزی میگم ولی باید اروم باشی خب؟
_میشنوم
بجیا:اوممم تهیونگ با ماشین تصادف کرده و الان بیمارستانیم
_بابا چی داری میگیی هاااا چطور
ب.جیا:نمیدونم فقط میدونم مست بوده
_بیمارستان همیشگی هستین؟
ب.جیا:اره
قعط کردم و رفتم سر میز کیفمو برداشتم
_ببخشید اقای مفتاح باید برم
رفتم و سوار ماشینم شدم و با سرعت سمت بیمارستات حرکت کردم تا رسیدم.سریع وارد بیمارستان شدم
_اقای کیم..کیم تهیونگ
*سمت چپ جلوی اتاق۲۳۸
سمت راه رو رفتم همه بودن و یه دختره هم بود نمیشناختمش ولی چهره اش برام اشناس
_حالش چطوره؟
بجیا:بهمون چیزی نگفت از موقعی بهوش اونده همش اسم تورو میاره
_میتونم ببینمش؟
بجیا:اره
رفتم توی اتاقش وقتی منو دید چشماش برق میزد ولی من زدم زیر گریه و سمتش رفتم و دستشو گرفتم
_ته خوبی؟(گریه)
+جیا گریه نکن(جدی)
_ته خیلی نگرانت شدم احمق چرا اینکارو کردی هااا؟(گریه)
+بخاطر تو چرا رفتی پیش اون یارو چرا اونطوری نگاش کردی چرا باز این رژ کوفتیتو زدی
_ته(اشکلشو پاک کرد)
_دلت چیزی نمیخواد(بغض صگی)
+لباتو میخوام بدنتو میخوام
لبمو نزدیک لبش بردم و بوسه ی سطحی ای زدم هنوز نزدیک صورتش بودن به جشماش نگاهی کردم
_درد نداری؟
+نه
_جاییت زخمی نشده؟
+روی شکمم یکم پاره شده ک بخیه زدن
دویاره لبمو روی لبش گزلشتم و مک میزدم اونم هنراهیم میکرد
+دیگ تنهام نزار باشه؟
_باشه
جین:اه اه بس کنید دیگ دوساعته معتلیم دم در
_خب میومدید تو دیگ
ب.جیا:جیا کجا بودی؟
اماده بودم که برم رستوران اقای مفتاح منو به رستوران دعوت کرده
همینطور از راه روی خونه پلیین میزفتم تا ب سالن رسیدم همه نشسته بودن
_من دارم میرم بیرون شبم خونه نمیام مراحم نشید
جین:جیا خبری از ته نداری
_امروز توی شرکت دیدمش
ب.جیا:دخترممم فردا برای ناهار بیا
_باشه بای
از خونه خارج شدم و ب پارکینگ رفتم و سوار ماشینم شدم و سمت رستوران حرکت کردم
توی دلم دلشوره ی بدی بود همچی برام یجوری ترسناکه
وقتی رسیدم
وارد رستوران شدم و اقای مفتاح رو پیدا کردم رفتم پیشش
^خوش اومدین لیدی
_ممنون
^بفرمابید
روی صندلی نشستم
_رستوران قشنگیه
^اهومممم هرنوقع ب کره میام همینجا میام
_اره ریتوران خیلی خوبیه منم با دوستام گاهی اوقات میان خدماتشون حرف نداره
^خب اینجارو دوست داری؟
_اره
دیدم بگه ای از جیبش در اورد و روبه روم گزاشت
_این چیه؟
^میخوام این رستوران رو ب شما هدیه بدم
_نه نمیتونم قبول کنم
^فقط ی هدیس لطفا قبولش کنید
_این رستوران خیلی گرونه نمیتونم قبول کنم
^خواهش میکنم
_باشه برای اینکه خیلی اسرار دارین
^ممنون تبریک میگم بهتون
_من از شما ممنونم
*صدای زنگ گوشی جیا
_ببخشید
تلفنم رو جواب دادم و از سر میز پا شدم
بجیا:جیا کجایی
_بیرونم بابا کفتم مزاحمم نشید
بجیا:ببین جیا یچیزی میگم ولی باید اروم باشی خب؟
_میشنوم
بجیا:اوممم تهیونگ با ماشین تصادف کرده و الان بیمارستانیم
_بابا چی داری میگیی هاااا چطور
ب.جیا:نمیدونم فقط میدونم مست بوده
_بیمارستان همیشگی هستین؟
ب.جیا:اره
قعط کردم و رفتم سر میز کیفمو برداشتم
_ببخشید اقای مفتاح باید برم
رفتم و سوار ماشینم شدم و با سرعت سمت بیمارستات حرکت کردم تا رسیدم.سریع وارد بیمارستان شدم
_اقای کیم..کیم تهیونگ
*سمت چپ جلوی اتاق۲۳۸
سمت راه رو رفتم همه بودن و یه دختره هم بود نمیشناختمش ولی چهره اش برام اشناس
_حالش چطوره؟
بجیا:بهمون چیزی نگفت از موقعی بهوش اونده همش اسم تورو میاره
_میتونم ببینمش؟
بجیا:اره
رفتم توی اتاقش وقتی منو دید چشماش برق میزد ولی من زدم زیر گریه و سمتش رفتم و دستشو گرفتم
_ته خوبی؟(گریه)
+جیا گریه نکن(جدی)
_ته خیلی نگرانت شدم احمق چرا اینکارو کردی هااا؟(گریه)
+بخاطر تو چرا رفتی پیش اون یارو چرا اونطوری نگاش کردی چرا باز این رژ کوفتیتو زدی
_ته(اشکلشو پاک کرد)
_دلت چیزی نمیخواد(بغض صگی)
+لباتو میخوام بدنتو میخوام
لبمو نزدیک لبش بردم و بوسه ی سطحی ای زدم هنوز نزدیک صورتش بودن به جشماش نگاهی کردم
_درد نداری؟
+نه
_جاییت زخمی نشده؟
+روی شکمم یکم پاره شده ک بخیه زدن
دویاره لبمو روی لبش گزلشتم و مک میزدم اونم هنراهیم میکرد
+دیگ تنهام نزار باشه؟
_باشه
جین:اه اه بس کنید دیگ دوساعته معتلیم دم در
_خب میومدید تو دیگ
ب.جیا:جیا کجا بودی؟
۱۱.۰k
۰۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.